1 از نبی اینما تولوا خوان ثم وجه اللاه ش متمم دان
2 یعنی آن سو که روی قصد آری تا حق بندگیش بگزاری
3 وجه حق کان بود حقیقت او باشد آنجا به سوی او کن رو
4 هیچ جا را نکرد استثنا پس بود عین حق عیان همه جا
1 گر مصلی کند به وقت صلاة روی در کعبه از جمیع جهات
2 باشد از حق بدان جهت مأمور ور نه حق نیست اندر آن محصور
3 روی در روی او بود هیچ کس نیست در قبله مصلی و بس
4 گر چه در هر جهت بود موجود لیک در یک جهت شود مسجود
1 چون نه جسم است حق نه جسمانی نه هیولاست نی هیولانی
2 باشد از حیز و جهت بیرون وز حدود مشابهت بیرون
3 هست من حیث ذاته الأقدس صفت او همین تجرد و بس
4 لیک چون در مراتب امکان گشت ظاهر به صورت اعیان
1 حمد تسبیح حق بدین قانون که رسانیده شد به عرض اکنون
2 به لسان دلالت آمد و حال نه به ترتیب لفظ و حرف و مقال
3 وین به سمع خرد شود مدرک واندر این نیست هیچ کس را شک
4 لیک ارباب کشف و اهل عیان در جماد و نبات و هر حیوان
1 گر چه آمد بسیط اصل کلام باشد آن را مراتب و اقسام
2 هست اصل بسیط آن ز صفات ز صفاتی که هست لازم ذات
3 حق تعالی حقایق اسرار چون کند بهر قایلان اظهار
4 صفتی را که هست مبداء آن کرده نامش کلام اهل لسان
1 دیگری زان فریق گویم کیست آنکه در هر عمل به وسوسه زیست
2 نیست در راه دین وظیفه او غیر وسواس در نماز و وضو
3 رو سوی کوزه و سبو نکند جز در آب روان وضو نکند
4 خود چه آب روان که دریایی دور قعری فراخ پهنایی
1 ابلهی رخت خود به خواب سپرد رختش از تن کشید و دزد ببرد
2 جز ازاری که بودش اندر پای کش ز بی قیمتی گذاشت به جای
3 چون متاعی که با بها باشد آفت دزدش از قفا باشد
4 کاله آن به که کم عیاری او کند از دزد پاسداری او
1 سوی وسواس او گراید دیو همچو خون در رگش درآید ریو
2 گه بگوید نویت پی در پی گه به لاحول سازد آن را طی
3 گه کند پست و گه بلند آهنگ گه گزیند شتاب و گاه درنگ
4 گاه تا دوش ها برآرد دست گه به پهلو فرو گذارد دست
1 راهدانی مرید خود را دید که به قصد نماز می کوشید
2 بهر تحریمه دست برمی داشت باز ناکرده اش همی انگاشت
3 همچنین بارها مکرر کرد شیخ را حال او مکدر کرد
4 گفت ای جاهل این طریقه کیست امر حق یا نه قول و فعل نبیست
1 خدمت مولوی چه صبح و شام دارد اندر کتابخانه مقام
2 متعلق دلش به هر ورقی در خیالش ز هر ورق سبقی
3 نه شبش را فروغی از مصباح نه دلش را گشادی از مفتاح
4 نه به جانش طوالع انوار تافته از مطالع اسرار