1 گر تو گویی چو بنده مامور هست در اختیار خود مجبور
2 اختیارش به جبر شد راجع وان بود امر و نهی را مانع
3 کس نگوید به سنگ کز لب بام چون بیفتی مکن به خاک مقام
4 یا ز پستی هوای بالا کن از بن کوه بر سرش جا کن
1 داشت پور سبکتگین دو غلام گلرخ و لاله روی و سرو خرام
2 هر دو در پله بها همسنگ هر دو در حله صفا یکرنگ
3 با یکی بود شاه را نظری که نبود آن نظر بدان دگری
4 زانکه می دید لایحش ز جبین سر دولت به چشم آخر بین
1 شاه روزی به اتفاق شکار خیمه بر بیشه زد ز شهر و دیار
2 زانکه جز در شکار نتوان کرد ورزش کارزار و جنگ و نبرد
3 کار ارباب ملک بازی نیست بازی آیین سرفرازی نیست
4 شغل اهل خرد نه لهو بود ور بود سهل بلکه سهو بود
1 آن یکی چست از زمین برجست تیغ جست و میان به کین در بست
2 گفت شاها غلام فرمانم هر چه حکم تو بنده آنم
3 گر کنم طاعت و اطاعت تو باشد آن هم به استطاعت تو
4 من خود اندر میانه هیچ نیم جز دروغ و بهانه هیچ نیم
1 شاه چون اضطراب او می دید زیر لب نرم نرم می خندید
2 خنده ای همچو برق عالم سوز نه چو صبح دوم جهان افروز
3 مشو از لطف پادشاه دلیر که بود خنده اش چو خنده شیر
4 او به قصد تو می کند دندان تیز و تو می شماریش خندان
1 چون گذشت از حد آن جحود و عناد شاه گفتا خدات صبر دهاد
2 چند ازین گفت و گوی بیهوده که زبان زان مباد آلوده
3 امر من بهر آزمون شماست نه مرا آرزوی خون شماست
4 خواستم تا درین فضای وجود سر معلوم من شود مشهود
1 بر دو قسم است امر اگر یابی امر ایجادی است و ایجابی
2 امر ایجادی امر کن باشد که مفیض نو و کهن باشد
3 زو تخلف نمی کند مدلول زانکه او علت است و این معلول
4 امر ایجابی از حکیم ازل صیغه افعل است و لا تفعل
1 گفت شاها چو نهی و امر از توست قدرت و فعل زید و عمرو از توست
2 می کنی امر و می کنی امداد زید را در حصول فعل مراد
3 می کنی امر و می شوی مانع عمرو را کان شود ز وی واقع
4 این تفاوت میان شان ز چه خاست آن چرا ز اولیا و این ز اعداست
1 گفت بر عارفان بود معلوم که شما حاکمید و من و محکوم
2 هر چه ظاهر ز زین و شین شماست موجب مقتضای عین شماست
3 هر چه عین شما تقاضا کرد فیض جود من آن هویدا کرد
4 زید چون بر لسان استعداد پیش جودم در سؤال گشاد
1 گفت شاها چو فیض جود تو داد قابلان را قبول استعداد
2 این تفاوت چراست در قابل این چرا مدبر است وان مقبل
3 نظر لطف سوی قابل کن هر که را مدبر است مقبل کن