گفت بر عارفان بود معلوم از جامی هفت اورنگ 48
1. گفت بر عارفان بود معلوم
که شما حاکمید و من و محکوم
...
1. گفت بر عارفان بود معلوم
که شما حاکمید و من و محکوم
...
1. گفت شاها چو فیض جود تو داد
قابلان را قبول استعداد
...
1. گفت اعیان همه صفات مرا
صورتند و شئون ذات مرا
...
1. گفت شاها چو فعل و نیت من
هست بر وفق قابلیت من
...
1. گفت هر جا شد این شناسایی
موجب عطلت و تن آسایی
...
1. ای مکاشف شده به سر قدر
پرده جد و اجتهاد مدر
...
1. متقی نفس خویش را چو شناخت
در شرورش وقایه حق ساخت
...
1. به هدایت سرای قرآن آی
ادب آموز از خلیل خدای
...
1. ادبوا النفس ایها الاصحاب
طرق العشق کلها آداب
...
1. شاعری در سخنوری ساحر
در فن مدح گستری ماهر
...
1. آن یکی پیش عالمی فاضل
گفت کای در علوم دین کامل
...
1. خلق عالم همه درین کارند
رو به وهم و خیال خود دارند
...