1 سر مقصود را مراقبه کن نقد اوقات را محاسبه کن
2 باش در هر نفس ز اهل شعور که به غفلت گذشت یا به حضور
3 هر چه جز حق ز لوح دل بتراش بگذر از خلق و جمله حق را باش
4 رخت همت به خطه جان کش بر رخ غیر خط نسیان کش
1 خواجه نقشبند بند گشای نقش غیر از دل مرید زدای
2 گفت راهی که حق شناس سپرد پی به مقصود خویش ازان ره برد
3 دولت ورزش مراقبه بود که به مقصد رسید از آن ره زود
4 دیگران کان طریق نسپردند پی به مقصود دیرتر بردند
1 شد جوانی ز سالکان طریق با یکی پیرکار دیده رفیق
2 پیر چون آفتاب پرمایه وان جوان از قفاش چون سایه
3 می بریدند ره که ناگاهی گشت پیدا پر آب و گل راهی
4 پیر مستانه می نهاد قدم آن جوان از پی ایستاده دژم
1 خواجه پاک دین پاک نفس روح الله روحه الاقدس
2 گفت عارف که در وفا فرد است کار خود بر نفس بنا کرده ست
3 هیچگه پیش و پس نمی نگرد نقد خود جز نفس نمی شمرد
4 ما مضی مات و المؤمل غیب نیست جز نقد وقتش اندر جیب
1 شاه دین شافعی مطلبی گفت عمری پی خدا طلبی
2 کرده ام طوف گرد درویشان نکته ای دو شنیده ام زیشان
3 هر دو پاکیزه و پسندیده به ترازوی عقل سنجیده
4 وقت را گفته اند تیغ بران که بود بی توقفی گذران
1 عارفی گفت هر که یارم شد خصم جان امیدوارم شد
2 جوهر من مناسب خود یافت رویم از حق به جانب خود تافت
3 مرد حق زان که را بتر داند که دلش را ز حق بگرداند
4 وان که با من ز دشمنی زد دم دوستدار من اوست در عالم
1 هم به هر قبه ای تو را روییست هم به هر جانبیت پهلوییست
2 پهلوی راست سوی گلشن غیب پهلوی چپ درین نشیمن ریب
3 در میان دو پهلویت پیوست نفس دشمن نهاد کرده نشست
4 از چپ و راست جنس وهب و عمل هر چه آید بری ز نقص و خلل
1 آن دگر نکته را که کرد ادا شافعی از کلام اهل هدی
2 بود آن کز خدای عز و جل عصمت آمد نصیب تو ز ازل
3 کانچه خواهد دلت ز خود رایی ندهندت بر او توانایی
4 عصمت است اینکه نیست سیم و زرت که شود آرزوی شور و شرت
1 نبرد فعل را چه خیر و چه شر آنچه گفتم ز اختیار بدر
2 آن بود اختیار در هر کار که بود فاعل اندر آن مختار
3 معنی اختیار فاعل چیست آنکه فاعل چو فعل را نگریست
4 ایزد اندر دلش به فضل و رشاد درک خیریت وجود نهاد