عارفی گفت هر که یارم شد از جامی هفت اورنگ 36
1. عارفی گفت هر که یارم شد
خصم جان امیدوارم شد
...
1. عارفی گفت هر که یارم شد
خصم جان امیدوارم شد
...
1. هم به هر قبه ای تو را روییست
هم به هر جانبیت پهلوییست
...
1. آن دگر نکته را که کرد ادا
شافعی از کلام اهل هدی
...
1. نبرد فعل را چه خیر و چه شر
آنچه گفتم ز اختیار بدر
...
1. گر تو گویی چو بنده مامور
هست در اختیار خود مجبور
...
1. داشت پور سبکتگین دو غلام
گلرخ و لاله روی و سرو خرام
...
1. شاه روزی به اتفاق شکار
خیمه بر بیشه زد ز شهر و دیار
...
1. آن یکی چست از زمین برجست
تیغ جست و میان به کین در بست
...
1. شاه چون اضطراب او می دید
زیر لب نرم نرم می خندید
...
1. چون گذشت از حد آن جحود و عناد
شاه گفتا خدات صبر دهاد
...
1. بر دو قسم است امر اگر یابی
امر ایجادی است و ایجابی
...
1. گفت شاها چو نهی و امر از توست
قدرت و فعل زید و عمرو از توست
...