1 جغد مسکین نشسته پهلوی باز چون از آنجا دهندشان پرواز
2 باز سازد ز قصر شه خانه جغد پرد به کنج ویرانه
3 میل هر کس به سوی مسکن اوست روی هر مرغ در نشیمن اوست
4 جوان به وقتی که مصحلت بینند صوفیان از سماع بنشینند
1 ذکر گنج است و گنج پنهان به جهد کن داد ذکر پنهان ده
2 به زبان گنگ شو به لب خاموش نیست محرم درین معامله گوش
3 به دل و جان نهفته گوی که دیو نبرد پی بدان به حیله و ریو
4 نفس را مطلع مساز بر آن تا نیفتد ز عجب رخنه در آن
1 جامی اطناب در سخن نه سزاست قصه کوتاه کن که وقت دعاست
2 نه دعایی که شاعرانه بود از ره صدق بر کرانه بود
3 خواهی آنها ز ایزد متعال که بود در قیاس عقل محال
4 یا بود ز آرزوی نفسانی مقتصر بر زخارف فانی
1 روستایی ز دست باران جست رفت و در پای ناودان بنشست
2 ساده ای از تکاو عرصه غور کرد روزی به سوی شهر عبور
3 مانده و گرسنه ز راه تکاو بر کتف توبره به پا گرگاو
4 اوفتادش گذر به دکانی دید پر نان و نانخورش خوانی
1 چیست عدل آنکه بگذری ز فضول نکنی از طریق شرع عدول
2 شرع را نصب عین خود سازی چشم بر غیر آن نیندازی
3 چون گماری به کار اندیشه شیوه راستی کنی پیشه
4 اول آن را به شرع سازی راست آنگه آری به جای بی کم و کاست
1 خواجه نقشبند بند گشای نقش غیر از دل مرید زدای
2 گفت راهی که حق شناس سپرد پی به مقصود خویش ازان ره برد
3 دولت ورزش مراقبه بود که به مقصد رسید از آن ره زود
4 دیگران کان طریق نسپردند پی به مقصود دیرتر بردند
1 چیست دانی به زیر چرخ اثیر حکمت اندر وجود شاه و امیر
2 تا بود پشت بی پناهان را تا دهد داد دادخواهان را
3 نیکخواه جهانیان باشد بر همه خلق مهربان باشد
4 ظالمان را ز ظلم باز آرد دست مظلوم را قوی دارد
1 وصف حق حق به خود تواند گفت این گهر را خرد نداند سفت
2 شرح اوصاف ذات او ده ازو کس نداند صفات او به ازو
3 هر چه خود را به آن کند توصیف مکنش بر خلاف آن تعریف
4 وانچه خود را ازان کند تقدیس تو در اثبات آن مکن تلبیس
1 هر که حق داد نور معرفتش کاین باین بود صفتش
2 جان به حق تن به غیر حق کاین تن ز حق جان ز غیر حق باین
3 ظاهر او به خلق پیوسته باطن او ز خلق بگسسته
4 از درون آشنا و همخانه وز برون در لباس بیگانه
1 لله الحمد قبل کل کلام بصفات الجلال والاکرام
2 حمد او تاج تارک سخن است صدر هر نامه نو و کهن است
3 خامه چون تاج نامه آراید درة التاج نام او شاید
4 الله الله چه طرفه نامست این ورد دل حرز جان تمامست این