1 چیست دانی به زیر چرخ اثیر حکمت اندر وجود شاه و امیر
2 تا بود پشت بی پناهان را تا دهد داد دادخواهان را
3 نیکخواه جهانیان باشد بر همه خلق مهربان باشد
4 ظالمان را ز ظلم باز آرد دست مظلوم را قوی دارد
1 چیست عدل آنکه بگذری ز فضول نکنی از طریق شرع عدول
2 شرع را نصب عین خود سازی چشم بر غیر آن نیندازی
3 چون گماری به کار اندیشه شیوه راستی کنی پیشه
4 اول آن را به شرع سازی راست آنگه آری به جای بی کم و کاست
1 هر که را دل به عدل شد مایل طمع از مال خلق گو بگسل
2 طمع و عدل آتش و آبند هر دو یکجا قرار کی یابند
3 چون بکوبد طمع در مسکن عدل بیرون گریزد از روزن
4 از طمع چون بود گدا را ننگ کی سزد شاه را به آن آهنگ
1 با پسر گفت یک شبی مأمون کای در اقبال و بخت روزافزون
2 چون رسد نوبت خلافت تو حرص دنیا مباد آفت تو
3 هر که را از خلیفگی خدای نشود سیر نفس بد فرمای
4 سیر مشکل شود ازان زر و سیم که کشد گه ز بیوه گه ز یتیم
1 جامی اطناب در سخن نه سزاست قصه کوتاه کن که وقت دعاست
2 نه دعایی که شاعرانه بود از ره صدق بر کرانه بود
3 خواهی آنها ز ایزد متعال که بود در قیاس عقل محال
4 یا بود ز آرزوی نفسانی مقتصر بر زخارف فانی
1 ای کشیده به کلک وهم و خیال حرف زاید به لوح دل همه سال
2 گشته در کارگاه بوقلمون تخته نقشهای گوناگون
3 چند باشد ز نقش های تباه لوح تو تیره تخته تو سیاه
4 حرف خوان صحیفه خود باش هر چه زاید بشوی یا بتراش
1 هر که حق داد نور معرفتش کاین باین بود صفتش
2 جان به حق تن به غیر حق کاین تن ز حق جان ز غیر حق باین
3 ظاهر او به خلق پیوسته باطن او ز خلق بگسسته
4 از درون آشنا و همخانه وز برون در لباس بیگانه
1 ذکر گنج است و گنج پنهان به جهد کن داد ذکر پنهان ده
2 به زبان گنگ شو به لب خاموش نیست محرم درین معامله گوش
3 به دل و جان نهفته گوی که دیو نبرد پی بدان به حیله و ریو
4 نفس را مطلع مساز بر آن تا نیفتد ز عجب رخنه در آن
1 حرفها را به وقت نطق و بیان شفه آمد منصه اعلان
2 گر تأمل کنی درین کلمه بنگری حال حرفهاش همه
3 بی گمان دانمت به آن گروی که یکی نیست زان میان شفوی
4 مخرج حرفهاش جز شفه است نسبت آن سوی شفه سفه است
1 نیست لا اله الا الله به حقیقت بجز سه حرف اله
2 جمله اجزای این خجسته کلام شد ز تکرار این حروف تمام
3 گر بجویی درین کلام شگرف غیر ازین حرفها نیابی حرف
4 این سه حرفند کاختلاف جهات کرده آن را به صورت کلمات