جغد مسکین نشسته پهلوی باز از جامی هفت اورنگ 25
1. جغد مسکین نشسته پهلوی باز
چون از آنجا دهندشان پرواز
...
1. جغد مسکین نشسته پهلوی باز
چون از آنجا دهندشان پرواز
...
1. وان دگر شیخ پیش خلق جهان
کرده خود را علم به ذکر نهان
...
1. روستایی ز دست باران جست
رفت و در پای ناودان بنشست
...
1. آنچه کردم بیان درین گفتار
نیست بر ذکر سر و جهر انکار
...
1. آن زمان از ریا و عجب رهی
که شوی پیر را رهین و رهی
...
1. با هر که نشستی و نشد جمع دلت
وز تو نرمید زحمت آب و گلت
...
1. سر مقصود را مراقبه کن
نقد اوقات را محاسبه کن
...
1. خواجه نقشبند بند گشای
نقش غیر از دل مرید زدای
...
1. شد جوانی ز سالکان طریق
با یکی پیرکار دیده رفیق
...
1. خواجه پاک دین پاک نفس
روح الله روحه الاقدس
...
1. شاه دین شافعی مطلبی
گفت عمری پی خدا طلبی
...
1. عارفی گفت هر که یارم شد
خصم جان امیدوارم شد
...