آثار جامی

صفحه 4 از 9
9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / خردنامه اسکندری در هفت اورنگ

خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی

1 به یونان حکیمی فلاطون محل که در علم حکمت نبودش بدل

2 ز گیتی یکی سفله فرزند داشت که با مردم سفله پیوند داشت

3 نمی زد به راه پدر نیم گام بدر بود از آیین حکمت تمام

4 ز حرف ادب دور انگشت او ز نقد مروت تهی مشت او

1 حکیمی ز مردم کناری گرفت ز غارتگران کنج غاری گرفت

2 جز آن غار آرامگاهی نداشت غذا غیر برگ گیاهی نداشت

3 چو کرم بریشم گیاخوار بود به تن از لعابش یکی تار بود

4 گروهی به آن تار دور از گزند به قید ارادت شده پایبند

1 سکندر به سوی ارسطو نوشت که ای فرخ استاد نیکو سرشت

2 دلم تخته کلک تعلیم توست سرم خاک میدان تعظیم توست

3 منم بی تو ای گنج سور و سرور ز سر چشمه حکمت افتاده دور

4 ازان چشمه ام رشح آبی فرست سؤالی که دارم جوابی فرست

1 غریبی ز فضل و هنر بهره ور تن از جامه خالی کف از سیم و زر

2 به شهر دگر شد ز تنگی مقیم که بود اندر او شهریاری حکیم

3 به خلق کریمانه بنواختش به شغل قضا محترم ساختش

4 به سر برد یکچند مشغول کار ز ناگه بر او تیره شد روزگار

1 گهرسنج این گنج گوهرفشان چنین می دهد از سکندرنشان

2 که چون این خردنامه ها را نوشت به دل تخم اقبال جاوید کشت

3 به ملک عدالت علم برکشید به حرف ضلالت قلم درکشید

4 به کشور ستانی عنان تاب داد ز کشور ستانان سنان آب داد

1 فلاطون که فر الهیش بود ز دانش به دل گنج شاهیش بود

2 گشاد از دل و جان یزدان شناس زبان را به تمهید شکر و سپاس

3 وز آن پس به هر زیرک تیزهوش شد از گنج اسرار گوهرفروش

4 که ای اولین تخم این کشتزار پسین میوه باغ هفت و چهار

1 ز هرمس که هر مس زر ناب کرد جهان پر گهرهای نایاب کرد

2 به ما درس حکمت چنین آمده ست سزاوار صد آفرین آمده ست

3 که ای مهبط فضل جان آفرین نمودار صنع جهان آفرین

4 به دانشوری شکر نعمت گزار گه شکر بر نعمت کردگار

1 خرد جمله لب شد زمین بوس را زمین بوسی اسقلینوس را

2 حکیمی که چون لب به حکمت گشاد ز طبع گهربارش این نکته زاد

3 که ای غرقه نعمت ایزدی گرفتار کفران ز نابخردی

4 ببین نعمت و شکر نعمت بگوی ببین زلت و دل ز زلت بشوی

1 یکی روز پرویز و شیرین به هم نشسته چو خورشید و پروین به هم

2 ز ناگه به رسم هواخواهیی برآورد دریایی ماهیی

3 نه ماهی که زیبا طلسمی ز سیم نموداری از صنع دانا حکیم

4 تر و تازه چون ساعد نیکوان ربوده دل از دست پیر و جوان

1 به عمان یکی مرغ فرتوت بود که از ماهیش قوت و قوت بود

2 به جز ساحل بحر منزل نداشت به جز ماهی از صید حاصل نداشت

3 به قصدش همه چشم بودی چو دام که چون شست از وی رسیدی به کام

4 چنان شد بر او ضعف پیری درست که اسباب صیادیش گشت سست

آثار جامی

9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.