آثار جامی

صفحه 4 از 9
9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / خردنامه اسکندری در هفت اورنگ

خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی

1 یکی تازه برنای نوخاسته به شاهانه خلعت تن آراسته

2 درآمد بر آزادمردی حکیم به خلوتسرای قناعت مقیم

3 حکیمش چو دید آنچنان بگذراند به بالا و بر صدر مجلس نشاند

4 چو برنا نوای سخن ساز کرد در گفت و گو پیش او باز کرد

1 ز هرمس که هر مس زر ناب کرد جهان پر گهرهای نایاب کرد

2 به ما درس حکمت چنین آمده ست سزاوار صد آفرین آمده ست

3 که ای مهبط فضل جان آفرین نمودار صنع جهان آفرین

4 به دانشوری شکر نعمت گزار گه شکر بر نعمت کردگار

1 یکی سفله با شکلی از طبع دور ز دیدار او چشم مردم نفور

2 ز زر بفت جامه تنش بهره مند به مصری عمامه سر او بلند

3 بیاراست بس دلگشا خانه ای به از غرفه حور کاشانه ای

4 زمینش چو فردوس عنبر سرشت مزین چو گردون به فیروزه خشت

1 گهرسنج این گنج گوهرفشان چنین می دهد از سکندرنشان

2 که چون این خردنامه ها را نوشت به دل تخم اقبال جاوید کشت

3 به ملک عدالت علم برکشید به حرف ضلالت قلم درکشید

4 به کشور ستانی عنان تاب داد ز کشور ستانان سنان آب داد

1 غریبی ز فضل و هنر بهره ور تن از جامه خالی کف از سیم و زر

2 به شهر دگر شد ز تنگی مقیم که بود اندر او شهریاری حکیم

3 به خلق کریمانه بنواختش به شغل قضا محترم ساختش

4 به سر برد یکچند مشغول کار ز ناگه بر او تیره شد روزگار

1 سکندر که گنجینه راز بود در گنج حکمت بدو باز بود

2 ز حکمت بسی گوهر شب فروز کزو مانده پیداست بر روی روز

3 بیا گوش را قاید هوش کن وز آن گوهر آویزه گوش کن

4 چو داری دل و هوش حکمت گرو بکش پنبه از گوش حکمت شنو

1 خلیفه که سلطان آفاق بود به فرماندهی در جهان طاق بود

2 یکی نوش لب بودش اندر حرم همه جان شیرین ز سر تا قدم

3 بدو خاطرش میل بسیار داشت ولی زاجر عقل بر کار داشت

4 به وی محرمی گفت کای کامگار ازین نوش لب کام خاطر برار

1 بیا ای چو عیسی تجرد نهاد تو را زین تجرد تمرد مباد

2 چو عیسی عنان از تجرد نتافت سوی آسمان از تجرد شتافت

3 تعلق به زن دست و پا بستن است تجرد ازان بند وارستن است

4 کسی را که بند است بر دست و پای چه امکان که آسان بجنبد ز جای

1 یکی روز پرویز و شیرین به هم نشسته چو خورشید و پروین به هم

2 ز ناگه به رسم هواخواهیی برآورد دریایی ماهیی

3 نه ماهی که زیبا طلسمی ز سیم نموداری از صنع دانا حکیم

4 تر و تازه چون ساعد نیکوان ربوده دل از دست پیر و جوان

1 سکندر ز اقصای یونان زمین سپه راند بر قصد خاقان چین

2 چو آوازه او به خاقان رسید ز تسکین آن فتنه درمان ندید

3 ز لشگرگه خود به درگاه او رسولی روان کرد و همراه او

4 کنیزی فرستاد و یک تن غلام یکی دست جامه یکی خوان طعام

آثار جامی

9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.