آثار جامی

صفحه 6 از 9
9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / خردنامه اسکندری در هفت اورنگ

خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی

1 مغنی چو بندد در آهنگ فقر ز پشمینه ابریشم چنگ فقر

2 دهد این نوای کهن را نوی که خسر است دیباچه خسروی

3 خوش آن شه که این نغمه را گوش کرد نوای غنا را فراموش کرد

4 برافشاند از لذت این سماع به ملک جهان آستین وداع

1 سکندر شهنشاه اقلیم راز به اقلیم گیری چو شد سرفراز

2 سپاهش ز خشکی برآورد گرد ز خشکی سوی تری آهنگ کرد

3 چو کشتی لب خویش را خشک یافت زمام عزیمت سوی بحر تافت

4 سپه را به ساحل که آرام داد به تنهاروی پا به دریا نهاد

1 یکی مرزبان بود در مرز مرو زنی داشت عارض چو گل قد چو سرو

2 ز خیل غلامان سیاهیش بود که پنهان به آن زن نگاهیش بود

3 بسی در میان شور و غوغا گذشت که با وی یکی گردد اما نگشت

4 به کین شد بدل مهر مدبر غلام کمر بست در معرض انتقام

1 چنین داد داننده داد سخن ز مشکل گشای سپهر کهن

2 که از وضع افلاک و سیر نجوم ز حال سکندر چنین زد رقوم

3 که چون صبح اقبالش آید به شام بگردد تر و خشک گیتی تمام

4 به جایی که مرگش مقدر بود زمین آهن و آسمان زر بود

1 خوش آن کس که کارش نکویی بود به نیک و بدش نیکخویی بود

2 چه در وقت مردن چه در زندگی رود روزگارش به فرخندگی

3 سکندر چو نامه به مادر نوشت به جز نامه موعظت در نوشت

4 به یاران زبان نصیحت گشاد به هر سینه گنجی ودیعت نهاد

1 شنیدم که فرزانه مردی حکیم به زن داد روزی یکی کیسه سیم

2 پس از چند روزش بپرسد حال وز آن کیسه سیم کردش سؤال

3 بگفتا به دست من آن کیسه سیم چو آمد چو زر کردم آن را دو نیم

4 یکی صرف کردم به هر سینه ریش یکی کردمش صرفه از بهر خویش

1 سکندر چو زد از وصیت نفس ز عالم نصیبش همان بود و بس

2 شد انفاس او با وصیت تمام به ملک دگر تافت عزمش زمام

3 برفت او و ما هم بخواهیم رفت چه بی غم چه با غم بخواهیم رفت

4 درین کاخ دلکش نماند کسی رود عاقبت گر چه ماند بسی

1 یکی گفت وقت است ای هوشیار که گیریم از حال شاه اعتبار

2 ببینیم کایام با او چه کرد سپهر کج اندام با او چه کرد

3 فلک تاج دولت ربود از سرش لباس بزرگی کشید از برش

4 هر آن سختیی کز سرای درشت ز اقبال دولت بر او داشت پشت

1 بگفت آن دگر کز جهان فراخ رسیدیم نادان بدین تنگ کاخ

2 دلی ساده از نقش اندیشه ها کفی خالی از ورزش پیشه ها

3 نه در عقل ما خوش ز ناخوش جدا نه در چشم ما آب از آتش جدا

4 چو یکچند بودیم اینجا مقیم فتادیم در دام امید و بیم

آثار جامی

9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.