حکیمی دگر گفت کان کامگار از جامی هفت اورنگ 59
1. حکیمی دگر گفت کان کامگار
به دانشوری در جهان نامدار
1. حکیمی دگر گفت کان کامگار
به دانشوری در جهان نامدار
1. حکیم چهارم ز کارآگهان
بدینسان مثل زد که شاه جهان
1. به دانای پنجم چو نوبت فتاد
زبان با سکندر بدینسان گشاد
1. حکیم ششم چون سخن ساز کرد
سخن را بدین لهجه آغاز کرد
1. به هفتم چو آمد سخن لب گشود
که آرام بخش جهان شاه بود
1. ز هشتم جز این نکته سر بر نزد
که کس کوس ملک سکندر نزد
1. نهم گفت هر کس که از مرگ شاه
به شادی قدح زد درین بزمگاه
1. دهم گفت هر مخزن سیم و زر
که اسکندر آورد با یکدگر
1. چو آمد به سر نوبت قال و قیل
فرو کوفت طبال طبل رحیل
1. حکیم نخستین چو شد پرده ساز
بدینسان برون داد از پرده راز
1. چو خامش شد آن پیر یزدان شناس
نهاد آن دگر یک سخن را اساس
1. حکیم دوم چون لب از نطق بست
سیم این شکر طوطی آسا شکست