آثار جامی

صفحه 7 از 9
9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / خردنامه اسکندری در هفت اورنگ

خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی

1 دهم گفت هر مخزن سیم و زر که اسکندر آورد با یکدگر

2 چو در زندگی رنج بر وی گماشت پس از مرگ کی خواهدش سود داشت

1 حکیم چهارم ز کارآگهان بدینسان مثل زد که شاه جهان

2 به تری ازان رویش آهنگ بود که میدان خشکی بر او تنگ بود

3 کنون کرده زانجا سفر اختیار به سوی دو گز منزل تنگ و تار

4 ازان عرصه چون رخت بیرون برد درین تنگ منزل به سر چون برد

1 چنین داد داننده داد سخن ز مشکل گشای سپهر کهن

2 که از وضع افلاک و سیر نجوم ز حال سکندر چنین زد رقوم

3 که چون صبح اقبالش آید به شام بگردد تر و خشک گیتی تمام

4 به جایی که مرگش مقدر بود زمین آهن و آسمان زر بود

1 حکیم چهارم چو گفت آنچه گفت ز باغ دل پنجم این گل شگفت

2 که ای گلبن باغ شاهنشهی که مانده ست دامانت از گل تهی

3 اگر کرد گل سست پیوندیی به یاد ویت باد خرسندیی

4 کسی را که شد میوه دل ز دست ز فوت گلی شاخ عیشش شکست

1 خوش آن کس که کارش نکویی بود به نیک و بدش نیکخویی بود

2 چه در وقت مردن چه در زندگی رود روزگارش به فرخندگی

3 سکندر چو نامه به مادر نوشت به جز نامه موعظت در نوشت

4 به یاران زبان نصیحت گشاد به هر سینه گنجی ودیعت نهاد

1 چو آن در پس ستر عصمت مقیم شنید آنچه بشنید از هر حکیم

2 بر ایشان در معذرت باز کرد به پرده درون این نوا ساز کرد

3 که ای رازدانان دانش پژوه گشاینده مشکل هر گروه

4 بنای خرد را اساس از شماست دل بخردان حق شناس از شماست

1 ز هشتم جز این نکته سر بر نزد که کس کوس ملک سکندر نزد

2 سفرها که او کرد گرد جهان نکرده کس از خیل شاهنشهان

3 ولیکن به هر سو سفر ساز کرد ره آن به زور سپه باز کرد

4 جز این یک سفر کز همه دور ماند جنیبت به منزلگه گور راند

1 حکیم دوم چون لب از نطق بست سیم این شکر طوطی آسا شکست

2 که ای عرش بلقیس فرش درت مه و مهر ازان خشت سیم و زرت

3 سکندر اگر عمر بر باد داد به اقبال تو ملکش آباد باد

4 رسد بانگ ازین طارم زرنگار که سخت است داغ جدایی ز یار

1 سکندر شهنشاه اقلیم راز به اقلیم گیری چو شد سرفراز

2 سپاهش ز خشکی برآورد گرد ز خشکی سوی تری آهنگ کرد

3 چو کشتی لب خویش را خشک یافت زمام عزیمت سوی بحر تافت

4 سپه را به ساحل که آرام داد به تنهاروی پا به دریا نهاد

1 یکی مرزبان بود در مرز مرو زنی داشت عارض چو گل قد چو سرو

2 ز خیل غلامان سیاهیش بود که پنهان به آن زن نگاهیش بود

3 بسی در میان شور و غوغا گذشت که با وی یکی گردد اما نگشت

4 به کین شد بدل مهر مدبر غلام کمر بست در معرض انتقام

آثار جامی

9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.