ازین گفت و گو چون سیم لب بدوخت از جامی هفت اورنگ 71
1. ازین گفت و گو چون سیم لب بدوخت
چهارم چراغ نصیحت فروخت
1. ازین گفت و گو چون سیم لب بدوخت
چهارم چراغ نصیحت فروخت
1. حکیم چهارم چو گفت آنچه گفت
ز باغ دل پنجم این گل شگفت
1. چو آن در پس ستر عصمت مقیم
شنید آنچه بشنید از هر حکیم
1. پی راحت جان آگاه خویش
مهیا کند توشه راه خویش
1. چو سرچشمه فیض اسکندری
کزو بود همچون صدف گوهری
1. رباطیست گیتی دو در ساخته
پی رهروان رهگذر ساخته
1. سراسیمه ای خانه در بلخ داشت
که بر مردگان گریه تلخ داشت
1. بیا جامی ای عمرها برده رنج
ز خاطر برون داده این پنج گنج