آثار جامی

صفحه 3 از 9
9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / خردنامه اسکندری در هفت اورنگ

خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی

1 فلاطون که فر الهیش بود ز دانش به دل گنج شاهیش بود

2 گشاد از دل و جان یزدان شناس زبان را به تمهید شکر و سپاس

3 وز آن پس به هر زیرک تیزهوش شد از گنج اسرار گوهرفروش

4 که ای اولین تخم این کشتزار پسین میوه باغ هفت و چهار

1 شنیدم که شاهی به هندوستان برافروخت بزم از رخ دوستان

2 چو طوطی به هر نکته گویا شدند به نادر خبرها شکرخا شدند

3 یکی گفت کاندر دیار عرب یکی جانور دیده ام بس عجب

4 شتر پیکری رسته زو بال و پر ولیکن نه پرنده نی باربر

1 زهی گنج حکمت که سقراط بود مبرا ز تفریط و افراط بود

2 شد از جودت فکر ظلمت زدای همه نور حکمت ز سر تا به پای

3 سرانجام خلعت پرستان شناخت ز بی خلعتی خلعت خویش ساخت

4 ز خمخانه چرخ پر اشتلم به خانه درون داشت یک کهنه خم

1 به عمان یکی مرغ فرتوت بود که از ماهیش قوت و قوت بود

2 به جز ساحل بحر منزل نداشت به جز ماهی از صید حاصل نداشت

3 به قصدش همه چشم بودی چو دام که چون شست از وی رسیدی به کام

4 چنان شد بر او ضعف پیری درست که اسباب صیادیش گشت سست

1 ز هر تار حکمت که او تافته ست دو صد خرقه تن رفو یافته ست

2 ز نقشی که در خاطر آورده است بسی صورت نادر آورده است

3 شنیدم که بود اندر آن روزگار یکی پادشه بختش آموزگار

4 ازین چار مادر وز این نه پدر ندادش خداوند جز یک پسر

1 به یونان حکیمی فلاطون محل که در علم حکمت نبودش بدل

2 ز گیتی یکی سفله فرزند داشت که با مردم سفله پیوند داشت

3 نمی زد به راه پدر نیم گام بدر بود از آیین حکمت تمام

4 ز حرف ادب دور انگشت او ز نقد مروت تهی مشت او

1 چنین است در سفرهای قدیم ز فیثاغرس آن الهی حکیم

2 که چون قفل درج سخن باز کرد جهان را گهر ریز این راز کرد

3 که ای چون صدف جمله تن گشته گوش گشا یک نفس گوش حکمت نیوش

4 خدایی که آغاز هر هستی اوست بلندی ده قدر هر پستی اوست

1 به بغداد شد گامزن زیرکی دوچارش فتاد از قضا کودکی

2 ز دور رخش قرص مه را شکست چو روی خودش گرده نان به دست

3 همی خورد ازان گرده و می گریست بدو گفت زیرک که این گریه چیست

4 بگفتا منم کودک یک تنه ز خوان امل معده گرسنه

1 خرد جمله لب شد زمین بوس را زمین بوسی اسقلینوس را

2 حکیمی که چون لب به حکمت گشاد ز طبع گهربارش این نکته زاد

3 که ای غرقه نعمت ایزدی گرفتار کفران ز نابخردی

4 ببین نعمت و شکر نعمت بگوی ببین زلت و دل ز زلت بشوی

آثار جامی

9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.