آثار جامی

صفحه 3 از 9
9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / خردنامه اسکندری در هفت اورنگ

خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی

1 جهاندیده پیری به سودای گشت قدم زد ز خانه به پهنای دشت

2 برآورده گوری نو از دور دید وز آنجا صدایی به گوشش رسید

3 چو آهو سوی گور شد تیزگام که تا بیند آنجا که شد صید دام

4 کسی دید افتاده در خون و خاک ز سینه کشان ناله دردناک

1 حکیمی از آنجا که روشندلان نفورند از ظلمت جاهلان

2 پی شستن از دل غباری که داشت برون برد رخت از دیاری که داشت

3 چو رنج بیابان به پایان رساند زمانه چو نوحش به کشتی نشاند

4 ز موج اشتران کف انداز مست بر او حمله کردند و کشتی شکست

1 یکی تازه برنای نوخاسته به شاهانه خلعت تن آراسته

2 درآمد بر آزادمردی حکیم به خلوتسرای قناعت مقیم

3 حکیمش چو دید آنچنان بگذراند به بالا و بر صدر مجلس نشاند

4 چو برنا نوای سخن ساز کرد در گفت و گو پیش او باز کرد

1 سکندر چو بر هند لشکر کشید خردمندی برهمانان شنید

2 گروهی خدادان و حکمت شناس بریده ز گیتی امید و هراس

3 نیامد ازیشان کسی سوی او ز تقصیرشان گرم شد خوی او

4 برانگیخت لشکر بی قهرشان شتابان رخ آورد در شهرشان

1 ز هر تار حکمت که او تافته ست دو صد خرقه تن رفو یافته ست

2 ز نقشی که در خاطر آورده است بسی صورت نادر آورده است

3 شنیدم که بود اندر آن روزگار یکی پادشه بختش آموزگار

4 ازین چار مادر وز این نه پدر ندادش خداوند جز یک پسر

1 مغنی چو بندد در آهنگ فقر ز پشمینه ابریشم چنگ فقر

2 دهد این نوای کهن را نوی که خسر است دیباچه خسروی

3 خوش آن شه که این نغمه را گوش کرد نوای غنا را فراموش کرد

4 برافشاند از لذت این سماع به ملک جهان آستین وداع

1 سکندر که صیتش جهان را گرفت بسیط زمین و زمان را گرفت

2 چو گرد جهان گشتن آغاز کرد به کشورگشایی سفر ساز کرد

3 ز دیدار او مادرش ماند باز بر او گشت ایام دوری دراز

4 تراشید مشکین رقم خامه ای خراشید مشحون به غم نامه ای

1 ارسطو که در حکمت استاد بود و زو کشور حکمت آباد بود

2 پی طالبان بود دور از حرم یکی خانه اش نام بیت الحکم

3 بدان خانه هر گه برون آمدی ز هر سو دو صد ذوالفنون آمدی

4 به شاگردیش صف کشیدی همه می صرف حکمت چشیدی همه

1 به بغداد شد گامزن زیرکی دوچارش فتاد از قضا کودکی

2 ز دور رخش قرص مه را شکست چو روی خودش گرده نان به دست

3 همی خورد ازان گرده و می گریست بدو گفت زیرک که این گریه چیست

4 بگفتا منم کودک یک تنه ز خوان امل معده گرسنه

1 خلیفه که سلطان آفاق بود به فرماندهی در جهان طاق بود

2 یکی نوش لب بودش اندر حرم همه جان شیرین ز سر تا قدم

3 بدو خاطرش میل بسیار داشت ولی زاجر عقل بر کار داشت

4 به وی محرمی گفت کای کامگار ازین نوش لب کام خاطر برار

آثار جامی

9 اثر از خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر خردنامه اسکندری در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.