به عمان یکی مرغ فرتوت بود از جامی هفت اورنگ 24
1. به عمان یکی مرغ فرتوت بود
که از ماهیش قوت و قوت بود
1. به عمان یکی مرغ فرتوت بود
که از ماهیش قوت و قوت بود
1. ز هر تار حکمت که او تافته ست
دو صد خرقه تن رفو یافته ست
1. به یونان حکیمی فلاطون محل
که در علم حکمت نبودش بدل
1. چنین است در سفرهای قدیم
ز فیثاغرس آن الهی حکیم
1. به بغداد شد گامزن زیرکی
دوچارش فتاد از قضا کودکی
1. خرد جمله لب شد زمین بوس را
زمین بوسی اسقلینوس را
1. یکی تازه برنای نوخاسته
به شاهانه خلعت تن آراسته
1. ز هرمس که هر مس زر ناب کرد
جهان پر گهرهای نایاب کرد
1. یکی سفله با شکلی از طبع دور
ز دیدار او چشم مردم نفور
1. گهرسنج این گنج گوهرفشان
چنین می دهد از سکندرنشان
1. غریبی ز فضل و هنر بهره ور
تن از جامه خالی کف از سیم و زر
1. سکندر که گنجینه راز بود
در گنج حکمت بدو باز بود