1 ای سراسیمه شوق تو فلک سر نپیچیده ز طوق تو ملک
2 داغ بر جان و دل از شوق توییم بنده داغ و سگ طوق توییم
3 گرنه با طوق وفا تیزتگیم در ره تو چو سگان کم ز سگیم
4 میل غیر از دل ما بیرون کن شوق خود روز به روز افزون کن
1 ای به هر غیر گشاده نظری در دلت نیست ز غیرت اثری
2 می کنی دعوی غیرتناکی لیکن از معنی غیرت پاکی
3 غیرت و دیدن اغیار که چه غیر بین و خبر از یار که چه
4 دیدن غیر ز غیرت دور است غیر بین در دو جهان مغرور است
1 بیدلی داغ دل افروزی داشت در دل از آتش او سوزی داشت
2 عمرها مست لقایش می بود بسته در قید وفایش می بود
3 دمبدم جلوه دیگر می دید از جمالش گل دیگر می چید
4 چرخ از آنجا که ستم دین ویست قطع یاران ز هم آیین ویست
1 ای ز غیرت رقم غیر زدای زین صقیل آینه غیر نمای
2 جلوه گر در همه اغیار تویی وز همه گشته نمودار تویی
3 در همه کون و مکان غیر تو کو تا کسی بر تو برد غیرت ازو
4 گرد گشتیم درین خانه بسی نیست غیر تو درین خانه کسی
1 ای زده در صف دوران دم قرب ره فراوان ز تو تا عالم قرب
2 روز قرب آمد و دوری شب تار روز چون نیست به شب گیر قرار
3 دور ازین روز شب تاریکی چند چون صبحدم از نزدیکی
4 چون دهد دولت نزدیکی دست به ادب بایدت از دور نشست
1 والی مصر ولایت ذوالنون آن به اسرار حقیقت مشحون
2 گفت در مکه مجاور بودم در حرم حاضر و ناظر بودم
3 ناگه آشفته جوانی دیدم نه جوان سوخته جانی دیدم
4 لاغر و زرد شده همچو هلال کردم از وی ز سر مهر سؤال
1 ای که چون روح به تن نزدیکی چون رگ جان به بدن نزدیکی
2 بلکه نزدیکتری از رگ جان لیک دورند ازین فهم کجان
3 قرب تو گر ننهد پیش قدم بازگردد همه عالم به عدم
4 گر ز ما دور نشیند همه کس مایه هستی ما قرب تو بس
1 ای برافکنده ز رخ ستر حیا هیچ ازین کار حیا نیست تو را
2 خیره چشمی چه کنی اختروار همچو خورشید حیایی پیش آر
3 دل تو مزرعه تخم وفاست نم آن مزرعه باران حیاست
4 نشود سبزه زبستان نو خیز ناشده ابر بر آن باران ریز
1 چون زلیخا ز مه کنعانی ماند در دایره حیرانی
2 بازوی عشق بر او زور آورد تلخی هجر در او شور آورد
3 کردش از انجمن پیدایی جای در زاویه تنهایی
4 شد حجاب از نظر اصحابش پرده «غلقت الابوابش »
1 ای اولی اجنحه مرغان سر خویش برده از شرم تو زیر پر خویش
2 کار آدم ز حیایت شده سخت ستر خود ساخته از برگ درخت
3 شب ز انجم نظر افروخته ایست چشم خجلت به زمین دوخته ایست
4 صبحدم گرد درت کار سپهر اشکریزی بود از گرمی مهر