1 ای رخ افروخته از آتش خشم خرمنت سوخته از آتش خشم
2 از خسان آتشی افروخته ای تر و خشک خود ازان سوخته ای
3 خار خشکی که ز تو صد خرمن شود از یک شرر آتش روشن
4 آب حلمی بزن این آتش را در ته پای کش این سرکش را
1 ای می قرب شهت برده ز دست زین قرابه نشده کس چو تو مست
2 زود باشد که دهد خونابه ساقی دورت ازین قرابه
3 حق این قرب به شکر آر بجای قرب حق بر سر این قرب فزای
4 چیست شکر این کرم و لطف شگرف در رضاجویی حق کردن صرف
1 ای به هر غیر گشاده نظری در دلت نیست ز غیرت اثری
2 می کنی دعوی غیرتناکی لیکن از معنی غیرت پاکی
3 غیرت و دیدن اغیار که چه غیر بین و خبر از یار که چه
4 دیدن غیر ز غیرت دور است غیر بین در دو جهان مغرور است
1 ای کمر بسته به صد حرص چو مور وای تو گر بری این حرص به گور
2 خرمن هستی تو شد جو جو بهر دانه تو چنین در تک و دو
3 چون شود هیچ ندانم حالت دور گردون چو کند پامالت
4 در کمین خانه دوران دو رنگ زخم زد بر دل تو کبر پلنگ
1 ای ز حکمت همه را پشت به کوه نیست بی پشتی ازان هیچ گروه
2 کوه حلم تو صدا احسان است جان مادر تن ازان رقصان است
3 زان نوا مست سماعیم همه جسم و جان کرده وداعیم همه
4 در سماعند چو ما ملک و ملک دور آن بیشتر از دور فلک
1 ای دلت را به کف شوق زمام سیر عاشق شود از شوق تمام
2 شوق اگر قاید راهت نشود کعبه وصل پناهت نشود
3 شوق قلاب دل دوران است جاذب خاطر مهجوران است
4 شوق کوتاه کند راه دراز بر رخ مرد ببندد در آز
1 ای بلند از قدمت پایه تخت تاج را گوهر تو مایه بخت
2 کرده از صبح ازل همرهیت سایه وش دولت ظل اللهیت
3 منصب خسرویت داده خدای کاوری قاعده عدل بجای
4 عرش را قائمه این قاعده است شرع را فایده زین مائده است
1 حسن آن سبط نبی سر ولی طلعتش مطلع انوار جلی
2 رفت در خانه آن تازه جوان در ره اهل دل از گرم روان
3 دید بر خلق خدا در بسته وز همه خلق جدا بنشسته
4 گفت کام تو ز یکتایی چیست مونس جانت به تنهایی کیست
1 ای به راه طلبت سعی کسی خالی از ترک هوس ها هوسی
2 آه ازین هیچ کسی ها که ز ماست بهر این بوالهوسی ها که ز ماست
3 جان درین هیچ کسی چند کنیم در هر بوالهوسی چند زنیم
4 نیست در هیچ هوس بوی بهی دل ما را ز هوس ساز تهی
1 دامت آثارک ای طرفه قلم دام دل ها زدی از مشک رقم
2 واسطی نسبت و شامی اثری تحفه شام سوی روم بری
3 نقد عمر است نثار قدمت نور چشم است سواد رقمت
4 مرغ جان راست صریر تو صفیر وز صفیر تو در آفاق نفیر