1 ای شکیبا نه دل ما از تو از همه صبر خوش الا از تو
2 صبر بی تو ره بی دردان است صبر با تو روش مردان است
3 از در قرب تو دوری مشکل وز جمال تو صبوری مشکل
4 صبر بر قربت ازان مشکل تر رخ به خون دل ازان مشکل تر
1 با ادب بنده ای از به طلبی گام زن شد به ره بی ادبی
2 بس ادب ورز که از لغزش پای مرکز بی ادبی سازد جای
3 خواجه را ساخت چو آتش غضبش سوختن خواست به داغ ادبش
4 رفت و با اشک ندامت ریزی کرد آغاز شفیع انگیزی
1 صادقی را غم شبگیر گرفت صبحدم دست یکی پیر گرفت
2 کمر خدمت او ساخت کمند بهر معراج مقامات بلند
3 پیر روزی دم عرفان می زد گوی اسرار به چوگان می زد
4 سامعان جمله سرافکنده به پیش از ره گوش برون رفته ز خویش
1 ای رضا بخش ریاضت کیشان رایض طبع رضا اندیشان
2 قبله همت کارآگاهان قاضی حاجت حاجت خواهان
3 دل راضی به قضایت طلبیم روضه حسن رضایت طلبیم
4 بی رضای تو گل باغ نعیم هست بر سینه ما داغ جحیم
1 ای تن ما ز تو چون موی از بیم فرق وار از تو دل ما به دو نیم
2 تیغ بیمت همه را در خون غرق دارد اینک اثر تیغ به فرق
3 روبهانیم ز خاری رنجه وای اگر شیر زند سر پنجه
4 گر چه از حیله و مکریم دلیر حیله ها را شکند حمله شیر
1 ای فروزان ز تو کاشانه چرخ پر می عشق تو خمخانه چرخ
2 ما درین خمکده مستان توییم دست بر فرق ز دستان توییم
3 یافتیم از تو چو پیمانه شکست دست ما گیر که رفتیم ز دست
4 گر چه در قید سیاهیم و سفید از تو بی قیدیی داریم امید
1 ای اولی اجنحه مرغان سر خویش برده از شرم تو زیر پر خویش
2 کار آدم ز حیایت شده سخت ستر خود ساخته از برگ درخت
3 شب ز انجم نظر افروخته ایست چشم خجلت به زمین دوخته ایست
4 صبحدم گرد درت کار سپهر اشکریزی بود از گرمی مهر
1 چون زلیخا ز مه کنعانی ماند در دایره حیرانی
2 بازوی عشق بر او زور آورد تلخی هجر در او شور آورد
3 کردش از انجمن پیدایی جای در زاویه تنهایی
4 شد حجاب از نظر اصحابش پرده «غلقت الابوابش »
1 ای محیط کرمت عرش صدف عرشیان در طلبت باده به کف
2 ما که لب تشنه احسان توییم کشتی افتاده به طوفان توییم
3 نظر لطف بر این کشتی دار به سلامت برسانش به کنار
4 خیمه ما به سوی ساحل زن صدف هستی ما را بشکن
1 ای غمت شادی دولتمندان لب امید به یادت خندان
2 باد یک شمه ز لطفت گفته باغ را غنچه دل بشکفته
3 می گشایی به سر انگشت کرم از جبین ها گره غصه و غم
4 بستن از توست و گشادن از تو خاستن از تو فتادن از تو