آثار جامی

صفحه 4 از 8
8 اثر از سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / سلامان و ابسال در هفت اورنگ

سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی

1 بود بلقیس و سلیمان را سخن روزی اندر کشف سر خویشتن

2 هر دو را دل بر سر انصاف بود خاطر از رنگ رعونت صاف بود

3 گفت شاه دین سلیمان از نخست گر چه بر من ختم ملک آمد درست

4 در نیاید روز و شب کس از درم تا من از اول به دستش ننگرم

1 بود همچون بوم زاغی روز کور جا گرفته بر لب دریای شور

2 بودی از دریای شور آبشخورش دادی آن شورابه طعم شکرش

3 از قضا مرغی حواصل نام او حوصله سر چشمه انعام او

4 سایه دولت به فرق او فکند نامدش شورابه دریا پسند

1 چون سلامان شد حریف ابسال را صرف وصلش کرد ماه و سال را

2 باز ماند از خدمت شاه و حکیم هر دو را شد دل ز هجر او دو نیم

3 چون ز حال او خبر جستند باز محرمان کردندشان دانای راز

4 بهر پرسش پیش خویشش خواندند با وی از هر کجا حکایت راندند

1 چون سلامان با همه حلم و وقار کرد در وی عشوهٔ ابسال کار،

2 در دل از مژگان او، خارش خلید وز کمند زلف او، مارش گزید

3 ز ابروانش طاقت او گشت طاق وز لبش شد تلخ، شهدش در مذاق

4 نرگس جادوی او خوابش ببرد حلقهٔ گیسوی او تابش ببرد

1 افسر شاهی چه خوش سرمایه است تخت سلطانی چه عالی پایه است

2 هر سری لایق به آن سرمایه نیست هر قدم شایسته این پایه نیست

3 چرخ سا پایی سزد این پایه را عرش سا فرقی شد این سرمایه را

4 چون سلامان از غم ابسال رست چون سلامان از غم ابسال رست

1 کیست درعالم ز عاشق زارتر نیست کار از کار او دشوارتر

2 نی غم یار از دلش زایل شود نی تمنای دلش حاصل شود

3 مایه آزار او بیگاه و گاه طعنه بدخواه و پند نیکخواه

4 چون سلامان آن نصیحت ها شنید جامه آسودگی بر خود درید

1 شاه با وی گفت کای جان پدر شمع بزم افروز ایوان پدر

2 دیده اقبال من روشن به توست عرصه آمال من گلشن به توست

3 سالها چون غنچه دل خون کرده ام تا گلی چون تو به دست آورده ام

4 همچو گل از دست من دامن مکش خنجر خار جفا بر من مکش

1 گفت با روباه بچه مادرش چون به باغ میوه آمد رهبرش

2 میوه چندان خور که بتوانی به تگ رستگاری یافتن ز آسیب سگ

3 گفت ای مادر چو بینم میوه را کی توانم کار بست این شیوه را

4 حرص میوه پرده هوشم شود وز گزند سگ فراموشم شود

1 چون سلامان را شد اسباب جمال از بلاغت جمع در حد کمال

2 سرو نازش تازگی را سر گرفت باغ لطفش رونق دیگر گرفت

3 نارسیده میوه ای بود از نخست چون رسیدن شد بر آن میوه درست

4 خاطر ابسال چیدن خواستش وز پی چیدن چشیدن خواستش

1 چون سلامان گشت تسلیم حکیم زیر ظل رأفت او شد مقیم

2 شد حکیم آشفته تسلیم او سحر کاری کرد در تعلیم او

3 باده های دولتش در جام ریخت شهدهای حکمتش در کام ریخت

4 جام او زان باده ذوق انگیز شد کام او زین شهد شکر ریز شد

آثار جامی

8 اثر از سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.