1 آن موسوس بر لب دریا نشست تا کند بهر تقرب آبدست
2 دید دریایی پر از ماهی و مار چغز و خرچنگش هزار اندر هزار
3 هر طرف مرغان آبی در شناه غوطه زن از قعر دریا قوت خواه
4 گفت دریایی که چندین جانور گردد اندر وی به صبح و شام در
1 شاه چون دایه گرفت ابسال را شاه چون دایه گرفت ابسال را
2 آورد در دامن احسان خویش پرورد از رشحه پستان خویش
3 چشم او چون بر سلامان اوفتاد زان نظر چاکش به دامان اوفتاد
4 شد به جان مشعوف لطف گوهرش همچو گوهر بست در مهد زرش
1 لطف طبعش در سخن مو می شکافت لفظ نشنیده به معنی می شتافت
2 پیش ازان کش لفظ در گوش آمدی معنیش در ربقه هوش آمدی
3 هر چه نظم از بحر طبعش یک گهر هر چه نثر از باغ لطفش یک ثمر
4 چون ثریا پایه نظمش بلند چون بنات النعش نثرش ارجمند
1 شب که از هر کار دل پرداختی با حریفان نرد عشرت باختی
2 بزمگاهی چون بهشت آراستی مطربان حور پیکر خواستی
3 چون دماغ او شدی از باده گرم برگرفتی از میان جلباب شرم
4 گاه با قوال دمساز آمدی با مغنی نغمه پرداز آمدی
1 چون تن از خواب سحر آسودیش بامدادان عزم میدان بودیش
2 صبحدم چون شاه این نیلی تتق بارگی راندی به میدان افق
3 شه سلامان نیز مست و نیمخواب پای کردی سوی میدان در رکاب
4 با گروهی از نژاد خسروان خردسال و تازه روی و نوجوان
1 شه چو گشتی بعد چوگان باختن چون کمان مایل به تیر انداختن
2 از کمانداران خاص اندر زمان خواستی ناکرده زه چاچی کمان
3 بی مدد آن را به زه آراستی بانگ زه از گوشه ها برخاستی
4 دست مالیدی بر آن چالاک و چست تا بن گوشش کشیدی از نخست
1 بود در جود و سخا دریا کفی بل کش از بحر عطا دریا کفی
2 پر شدی از فیض آن ابر کرم عرصه گیتی ز دینار و درم
3 نسبتش کم کن به دریا کو ز کف گوهر افکندی به بیرون وین صدف
4 ز ابر بودی دست جود او فره ابر باشد قطره بخش او بدره ده
1 بود قطران نکته دانی سحرساز قطره ای از کلک او دریای راز
2 بهر دریا بخشش فضلون لقب گفت مدحی سر به سر فضل و ادب
3 طبع فضلون چون بر آن اقبال کرد دامنش از مال مالامال کرد
4 روز دیگر مدحت او را بخواند ضعف اول سیم و زر بر وی فشاند
1 شب خرد آن ناصح شیرین خطاب کرد مشفق وار آواز عتاب
2 گفت جامی فکرت بیهوده چند سودن این کلک نافرسوده چند
3 هر که بر ملک بقا فیروز نیست دی به فرض ار بوده است امروز نیست
4 گم مکن سر رشته مقصود را مدح کم گو شاه ناموجود را
1 عاشقی در گوشه ای بنشسته بود گفت و گو با خویش در پیوسته بود
2 هر دم از نو داستانی ساختی ناشنیده قصه ای پرداختی
3 گه ز مه گفتی گهی از آفتاب گاهی از برگ گل سنبل نقاب
4 گه ز قد سرو کردی نکته راست گاه ازان خس کش ز خاک پای خاست