از شه یونان حکیم تیزهوش از جامی هفت اورنگ 25
1. از شه یونان حکیم تیزهوش
کرد چون افسانه فرزند گوش
...
1. از شه یونان حکیم تیزهوش
کرد چون افسانه فرزند گوش
...
1. چون سوی اینان لئیمی پی برد
لقمه ای چند از طعام وی خورد
...
1. چاره نبود اهل شهوت را ز زن
صحبت زن هست بیخ عمر کن
...
1. بود بلقیس و سلیمان را سخن
روزی اندر کشف سر خویشتن
...
1. کرد چون دانا حکیم نیکخواه
شهوت زن را نکوهش پیش شاه
...
1. آن موسوس بر لب دریا نشست
تا کند بهر تقرب آبدست
...
1. شاه چون دایه گرفت ابسال را
شاه چون دایه گرفت ابسال را
...
1. لطف طبعش در سخن مو می شکافت
لفظ نشنیده به معنی می شتافت
...
1. شب که از هر کار دل پرداختی
با حریفان نرد عشرت باختی
...
1. چون تن از خواب سحر آسودیش
بامدادان عزم میدان بودیش
...
1. شه چو گشتی بعد چوگان باختن
چون کمان مایل به تیر انداختن
...