آثار جامی

صفحه 5 از 8
8 اثر از سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / سلامان و ابسال در هفت اورنگ

سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی

1 چون سلامان آن نصیحت گوش کرد بحر طبع او ز گوهر جوش کرد

2 گفت شاها بنده رای توام خاک پای تخت فرسای توام

3 هر چه فرمودی به جان کردم قبول لیکن از بی صبری خویشم ملول

4 نیست از دست دل رنجور من صبر بر فرموده ات مقدور من

1 یوسف کنعان چو در زندان نشست بر زلیخا آمد از هجران شکست

2 خان و مان بر وی چو زندان تنگ شد سوی زندان هر شبش آهنگ شد

3 گفت با او فارغی از داغ عشق ناچشیده میوه ای از باغ عشق

4 چند ازین بستانسرای نازنین چون گنهکاران شوی زندان نشین

1 باشد اندر دار و گیر روز و شب عاشق بیچاره را حالی عجب

2 هر چه از تیر بلا بر وی رسد از کمان چرخ پی در پی رسد

3 ناگذشته از گلویش خنجری از قفای آن درآید دیگری

4 گر بدارد دوست از بیداد دست بر وی از سنگ رقیب آید شکست

1 شب که از هر کار دل پرداختی با حریفان نرد عشرت باختی

2 بزمگاهی چون بهشت آراستی مطربان حور پیکر خواستی

3 چون دماغ او شدی از باده گرم برگرفتی از میان جلباب شرم

4 گاه با قوال دمساز آمدی با مغنی نغمه پرداز آمدی

1 شب خرد آن ناصح شیرین خطاب کرد مشفق وار آواز عتاب

2 گفت جامی فکرت بیهوده چند سودن این کلک نافرسوده چند

3 هر که بر ملک بقا فیروز نیست دی به فرض ار بوده است امروز نیست

4 گم مکن سر رشته مقصود را مدح کم گو شاه ناموجود را

1 بین زلیخا را که جان پر امید ساخت کاخی چون دل صوفی سفید

2 هیچ نقش و هیچ رنگی نی در او چون رخ آیینه زنگی نی در او

3 نقشبندی خواست آنگه چیره دست تا به هر جا صورت او نقش بست

4 هیچ جای از نقش او خالی نماند شادمان بنشست و یوسف را بخواند

1 شه چو گشتی بعد چوگان باختن چون کمان مایل به تیر انداختن

2 از کمانداران خاص اندر زمان خواستی ناکرده زه چاچی کمان

3 بی مدد آن را به زه آراستی بانگ زه از گوشه ها برخاستی

4 دست مالیدی بر آن چالاک و چست تا بن گوشش کشیدی از نخست

1 صبحدم کین شاهد مشکین نقاب بهر خواب آلودگان از زر ناب

2 میل ها زین طاق زنگاری کشید دیده ها را کحل بیداری کشید

3 خاست شهزاده ز بستر کامیاب چشمی از بیداری شب نیمخواب

4 خار خاری از خمار شب در او جنبشی از شوق یار شب در او

1 باشد اندر صورت هر قصه ای خرده بینان را ز معنی حصه ای

2 صورت این قصه چون اتمام یافت بایدت از معنی آن کام یافت

3 وضع این را راهدانی کرده است کو به سر کار راه آورده است

4 زان غرض نی قیل و قال ما و توست بلکه کشف سر حال ما و توست

1 با خروس آن تاجدار سرفراز آن مؤذن گفت در وقت نماز

2 هیچ دانا وقت نشناسد چو تو وز فوات وقت نهراسد چو تو

3 با چنین دانایی ای دستانسرای کنگر عرشت همی بایست جای

4 ماکیانی چند را کرده گله چند گردی در ته هر مزبله

آثار جامی

8 اثر از سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.