آثار جامی

صفحه 5 از 8
8 اثر از سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / سلامان و ابسال در هفت اورنگ

سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی

1 چون سلامان را شد اسباب جمال از بلاغت جمع در حد کمال

2 سرو نازش تازگی را سر گرفت باغ لطفش رونق دیگر گرفت

3 نارسیده میوه ای بود از نخست چون رسیدن شد بر آن میوه درست

4 خاطر ابسال چیدن خواستش وز پی چیدن چشیدن خواستش

1 بین زلیخا را که جان پر امید ساخت کاخی چون دل صوفی سفید

2 هیچ نقش و هیچ رنگی نی در او چون رخ آیینه زنگی نی در او

3 نقشبندی خواست آنگه چیره دست تا به هر جا صورت او نقش بست

4 هیچ جای از نقش او خالی نماند شادمان بنشست و یوسف را بخواند

1 چون سلامان با همه حلم و وقار کرد در وی عشوهٔ ابسال کار،

2 در دل از مژگان او، خارش خلید وز کمند زلف او، مارش گزید

3 ز ابروانش طاقت او گشت طاق وز لبش شد تلخ، شهدش در مذاق

4 نرگس جادوی او خوابش ببرد حلقهٔ گیسوی او تابش ببرد

1 بود همچون بوم زاغی روز کور جا گرفته بر لب دریای شور

2 بودی از دریای شور آبشخورش دادی آن شورابه طعم شکرش

3 از قضا مرغی حواصل نام او حوصله سر چشمه انعام او

4 سایه دولت به فرق او فکند نامدش شورابه دریا پسند

1 چون سلامان مایل ابسال شد چون سلامان مایل ابسال شد

2 یافت آن مهر قدیم او نوی شد بدو پیوند امیدش قوی

3 فرصتی می جست تا بیگاه و گاه یابد اندر خلوت آن ماه راه

4 کام دل از لعل او حاصل کند جان شیرین با لبش واصل کند

1 صبحدم کین شاهد مشکین نقاب بهر خواب آلودگان از زر ناب

2 میل ها زین طاق زنگاری کشید دیده ها را کحل بیداری کشید

3 خاست شهزاده ز بستر کامیاب چشمی از بیداری شب نیمخواب

4 خار خاری از خمار شب در او جنبشی از شوق یار شب در او

1 روی در بغداد کرد اعرابیی در تمنای غنیمت یابیی

2 بعد چندین روز بار انتظار بر سر خوان خلیفه یافت بار

3 پیش او افتاد خالی از گزند یک طبق پالوده از جلاب قند

4 چرب و شیرین چون زبان اهل دل نرم و نازک چون لب هر دل گسل

1 چون سلامان شد حریف ابسال را صرف وصلش کرد ماه و سال را

2 باز ماند از خدمت شاه و حکیم هر دو را شد دل ز هجر او دو نیم

3 چون ز حال او خبر جستند باز محرمان کردندشان دانای راز

4 بهر پرسش پیش خویشش خواندند با وی از هر کجا حکایت راندند

1 شاه با وی گفت کای جان پدر شمع بزم افروز ایوان پدر

2 دیده اقبال من روشن به توست عرصه آمال من گلشن به توست

3 سالها چون غنچه دل خون کرده ام تا گلی چون تو به دست آورده ام

4 همچو گل از دست من دامن مکش خنجر خار جفا بر من مکش

1 غرقه خون چون خسرو از شیرویه خفت نکته ای خوش در حق شیرویه گفت

2 که بدان شاخی که آب از اصل خورد سر کشید از آب و قصد اصل کرد

3 اصل را چون کند و شد میدان فراخ خشک و بی بر بر زمین افتاد شاخ

آثار جامی

8 اثر از سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.