شه چو شد آگاه بعد از چند گاه از جامی هفت اورنگ 60
1. شه چو شد آگاه بعد از چند گاه
زان فراق جانگداز عمر کاه
...
1. شه چو شد آگاه بعد از چند گاه
زان فراق جانگداز عمر کاه
...
1. کوهکن کانبازی پرویز کرد
روی در شیرین شورانگیز کرد
...
1. شاه یونان چون سلامان را بدید
کو به ابسال و وصالش آرمید
...
1. از حکیمی کرد شاگردی سؤال
کای مهندس کیست فرزند حلال
...
1. چون پدر روی سلامان را بدید
وز فراق عمر کاه او رهید
...
1. هست شرط پادشاهی چار چیز
حکمت و عفت شجاعت جود نیز
...
1. کیست درعالم ز عاشق زارتر
نیست کار از کار او دشوارتر
...
1. دین پرستی کوره آتش به پیش
گرم چون آتش به کسب و کار خویش
...
1. باشد اندر دار و گیر روز و شب
عاشق بیچاره را حالی عجب
...
1. آن عرابی چون شد اشتر در شتاب
از شتر افتاد چشمی مست خواب
...
1. چون سلامان ماند از ابسال اینچنین
بود در روز و شبش حال اینچنین
...
1. چون سلامان گشت تسلیم حکیم
زیر ظل رأفت او شد مقیم
...