آثار جامی

صفحه 6 از 8
8 اثر از سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / سلامان و ابسال در هفت اورنگ

سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی

1 بود قطران نکته دانی سحرساز قطره ای از کلک او دریای راز

2 بهر دریا بخشش فضلون لقب گفت مدحی سر به سر فضل و ادب

3 طبع فضلون چون بر آن اقبال کرد دامنش از مال مالامال کرد

4 روز دیگر مدحت او را بخواند ضعف اول سیم و زر بر وی فشاند

1 لطف طبعش در سخن مو می شکافت لفظ نشنیده به معنی می شتافت

2 پیش ازان کش لفظ در گوش آمدی معنیش در ربقه هوش آمدی

3 هر چه نظم از بحر طبعش یک گهر هر چه نثر از باغ لطفش یک ثمر

4 چون ثریا پایه نظمش بلند چون بنات النعش نثرش ارجمند

1 چون سلامان ماند از ابسال اینچنین بود در روز و شبش حال اینچنین

2 محرمان آن پیش شه گفتند باز جان او افتاد ازان غم در گداز

3 داشت با ابسال صد اندوه بیش آمدش بی او غمی چون کوه پیش

4 با ویش غم بود و بی وی نیز هم از ضمیر او نشد ناچیز غم

1 دین پرستی کوره آتش به پیش گرم چون آتش به کسب و کار خویش

2 با منافق شیوه ای در دین دو رنگ از پی اثبات دین برداشت جنگ

3 آن منافق گفت باآن دین پرست هان بیار ار حجتی داری به دست

4 زو ردایش را طلب کرد از نخست در ردای خویشتن پیچید چست

1 چاره نبود اهل شهوت را ز زن صحبت زن هست بیخ عمر کن

2 زن چه باشد ناقصی در عقل و دین هیچ ناقص نیست در عالم چنین

3 دور دان از سیرت اهل کمال ناقصان را سخره بودن ماه و سال

4 پیش کامل کو به دانش سرور است سخره ناقص ز ناقص کمتر است

1 چون سلامان هفته ای محمل براند پندگویان را بر او دستی نماند

2 از ملامت ایمن و فارغ ز پند بار خود بر ساحل بحری فکند

3 دید بحری همچو گردون بی کران چشم های بحریان چون اختران

4 قاف تا قاف امتداد دور او تا به پشت گاو و ماهی غور او

1 آن عرابی چون شد اشتر در شتاب از شتر افتاد چشمی مست خواب

2 از سبکباری شتر چون یاریی دید کرد آغاز خوش رفتاریی

3 چون عرابی بامداد از خواب خاست پی نبرد اصلا که آن اشتر کجاست

4 گفت واویلا که گم گشت اشترم ماند خاطر از خیال او پرم

1 چون سلامان از حکیم اینها شنید بوی حکمت بر مشام او وزید

2 گفت ای جان فلاطون از تو شاد صد ارسطو زیر فرمان تو باد

3 عقل ها بودند از آغاز ده ساختی ده را تو اکنون یازده

4 من نهاده روی در راه توام کمترین شاگرد درگاه توام

1 خورده دانی گفت با وامق به راز کای ز داغ عشق عذرا در گداز

2 می بری عمری به سر در جست و جوی چیست مقصودت ز جست و جو بگوی

3 گفت مقصود آنکه با عذرا به هم روی خویش اندر یکی صحرا نهم

4 در میان بادیه گیرم وطن بر سر یک چشمه باشم خیمه زن

1 شاه چون دایه گرفت ابسال را شاه چون دایه گرفت ابسال را

2 آورد در دامن احسان خویش پرورد از رشحه پستان خویش

3 چشم او چون بر سلامان اوفتاد زان نظر چاکش به دامان اوفتاد

4 شد به جان مشعوف لطف گوهرش همچو گوهر بست در مهد زرش

آثار جامی

8 اثر از سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.