آثار جامی

صفحه 2 از 8
8 اثر از سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / سلامان و ابسال در هفت اورنگ

سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی

1 ضعف پیری قوت طبعم شکست راه فکرت بر ضمیر من ببست

2 در دلم فهم سخندانی نماند بر لبم حرف سخنرانی نماند

3 به که سر در جیب خاموشی کشم پا به دامان فراموشی کشم

4 نسبتی دارد به حال من قوی این دو بیت از مثنوی مولوی

1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد

2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم

3 گفت ای مفتون شیدا چیست این می نویسی نامه سوی کیست این

4 هر چه خواهی در سوادش رنج برد تیغ صرصر خواهدش حالی سترد

1 حبذا شاهی که در عهد شباب شد ز توبه همچو پیران بهره یاب

2 گر چه از باده لب آلود از نخست زان به آب توبه آخر لب بشست

3 جامی می با آن همه آب طرب ماند دور از مجلس او خشک لب

4 خم گرفته معده خالی از حرام گوشه ای چون زاهدان نیکنام

1 پاره دوزی بود در اقصای ری مطمئن بر پاره دوزی رای وی

2 با خمیده پشتی از بار عیال داشت مشتی طفلکان خردسال

3 بود بر دلق معاش خویشتن روز و شب از پاره دوزی وصله زن

4 چون رسیدی میوه های سال نو خاطرش بودی به هر میوه گرو

1 توبه چون شیشه قضا آمد چو سنگ شیشه را با سنگ نبود تاب جنگ

2 چون قضا با توبه آید سازگار توبه را باشد بنایی استوار

3 ور نیاید سازگار او قضا خوش نباشد جز به حکم او رضا

4 توبه ده توبه شکن هر دو قضاست نسبت اینها به خود کردن خطاست

1 می پرستی رو به راه توبه کرد وز گنه جا در پناه توبه کرد

2 یافت از توبه مقامات بلند وآمدش صید ولایت در کمند

3 سالها در کار می بشتافتی این کرامت از چه خصلت یافتی

4 گفت هر گاهی که جام می به لب می نهادم بهر شادی و طرب

1 چون رسیدم شب بدینجا زین خطاب در میان فکرتم بربود خواب

2 خویش را دیدم به راهی بس دراز پاک و روشن چون ضمیر اهل راز

3 نی ز بادش گرد را انگیزشی نی به خاکش آب را آمیزشی

4 بود القصه رهی بی گرد و گل من در آن ره گام زن آسوده دل

1 رفت پیش آن معبر ساده ای از ره عقل و خرد افتاده ای

2 گفت دیدم صبحدم خود را به خواب در دهی سرگشته ویران و خراب

3 هر کجا از دور دیدم خانه ای بود بی دیوار و در ویرانه ای

4 چون نهادم در یکی ویرانه پای کرد پای من درون گنج جای

1 شهریاری بود در یونان زمین چون سکندر صاحب تاج و نگین

2 بود در عهدش یکی حکمت شناس کاخ حکمت را قوی کرده اساس

3 اهل حکمت یک به یک شاگرد او حلقه بسته جمله گرداگرد او

4 شاه چون دانست قدرش را شریف ساختش در خلوت و صحبت حریف

1 گفت با داوود پیغمبر خدای کامت خود را بگوی ای نیک رای

2 کز عجم چون پادشاهان آورند نام ایشان جز به نیکی کم برند

3 گر چه بود آتشپرستی دینشان بود عدل و راستی آیینشان

4 قرن ها زیشان جهان معمور بود ظلمت ظلم از رعایا دور بود

آثار جامی

8 اثر از سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سلامان و ابسال در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.