1 ای به یادت تازه جان عاشقان زاب لطفت تر زبان عاشقان
2 از تو بر عالم فتاده سایه ای خوبرویان را شده سرمایه ای
3 عاشقان افتاده آن سایه اند مانده در سودا ازان سرمایه اند
4 تا ز لیلی سر حسنت سر نزد عشق او آتش به مجنون در نزد
1 شاعری شد پیش شاه نامور کای ز رفعت سوده در افلاک سر
2 در مدیحت تازه شعری گفته ام گوهری روشن چو شعری سفته ام
3 گر چه خلقی در مدحت سفته اند اینچنین مدحی تو را کم گفته اند
4 نامه ای آنگه به دست شاه داد کرده نام شاه و بس در وی سواد
1 شهریاری بود در یونان زمین چون سکندر صاحب تاج و نگین
2 بود در عهدش یکی حکمت شناس کاخ حکمت را قوی کرده اساس
3 اهل حکمت یک به یک شاگرد او حلقه بسته جمله گرداگرد او
4 شاه چون دانست قدرش را شریف ساختش در خلوت و صحبت حریف
1 آن مسافر بهر دولت یابیی ماند شب در خانه اعرابیی
2 جمله فرزندانش از خرد و بزرگ یافت همنام ددان چون شیر و گرگ
3 هر که بود از خادمانش یکسره گوسفندش نام بودی یا بره
4 گفت با او کای سپهدار عرب آیدم زین نامها امشب عجب
1 توبه چون شیشه قضا آمد چو سنگ شیشه را با سنگ نبود تاب جنگ
2 چون قضا با توبه آید سازگار توبه را باشد بنایی استوار
3 ور نیاید سازگار او قضا خوش نباشد جز به حکم او رضا
4 توبه ده توبه شکن هر دو قضاست نسبت اینها به خود کردن خطاست
1 چاره نبود اهل شهوت را ز زن صحبت زن هست بیخ عمر کن
2 زن چه باشد ناقصی در عقل و دین هیچ ناقص نیست در عالم چنین
3 دور دان از سیرت اهل کمال ناقصان را سخره بودن ماه و سال
4 پیش کامل کو به دانش سرور است سخره ناقص ز ناقص کمتر است
1 می پرستی رو به راه توبه کرد وز گنه جا در پناه توبه کرد
2 یافت از توبه مقامات بلند وآمدش صید ولایت در کمند
3 سالها در کار می بشتافتی این کرامت از چه خصلت یافتی
4 گفت هر گاهی که جام می به لب می نهادم بهر شادی و طرب
1 چون سوی اینان لئیمی پی برد لقمه ای چند از طعام وی خورد
2 چون بخواند سفله دیگر مرا سویش آن لذت شود رهبر مرا
3 محو گردد نامم از سلک کرام در شمار سفلگان مانم تمام
4 سفله ای مهمانیی آغاز کرد سفلگان شهر را آواز کرد
1 ضعف پیری قوت طبعم شکست راه فکرت بر ضمیر من ببست
2 در دلم فهم سخندانی نماند بر لبم حرف سخنرانی نماند
3 به که سر در جیب خاموشی کشم پا به دامان فراموشی کشم
4 نسبتی دارد به حال من قوی این دو بیت از مثنوی مولوی
1 کرد پیری عمر وی هشتاد سال از حکیمی حال ضعف خود سؤال
2 گفت دندانم ز خوردن گشته سست ناید از وی شغل خاییدن درست
3 چون نگردد لقمه نرمم در دهان هضم آن بر معده می آید گران
4 هضم در معده چو باشد ناتمام قوت اعضا چه سان بخشد طعام