1 سرو قد تو هزار دستان دارد بر روی چو گل هزار دستان دارد
2 از شیوه گری در شکن هر زلفی صد شیوه و صد هزار دستان دارد
1 زلفت چو بنفشه پیچ و تابی دارد لعل تو چو آتشست و آبی دارد
2 گفتم که چو چشم تو نباشد مستی گفتا که به هر گوشه خرابی دارد
1 لعل لبت ای دوست زلالی دارد روی چو مهت حسن و جمالی دارد
2 مغرور به حسن خویش زنهار مشو زان رو که همه چیز زوالی دارد
1 ابروی کجت شکل هلالی دارد پیوسته قرار با ملالی دارد
2 درهم کشد او هلال با من ز جفا بگریزم از او ولی خیالی دارد
1 دل با سر زلفین تو حالی دارد وز خلق جهان جمله ملالی دارد
2 گفتا که مپیچ با دو زلفم که دلت خواهد شب وصل من خیالی دارد
1 مرغ دل سرگشته هوایی دارد امشب هوس هوای جایی دارد
2 گفتم که مرو بر سر کویش ای دل چون شاه فراغت از گدایی دارد
1 رخ را ز من خسته نهان می دارد صحبت همه شب با دگران می دارد
2 من ترک غم عشق تو نتوانم گفت زان رو که تعلّقم به جان می دارد
1 در هجر خودم نعره زنان می دارد خوناب ز دیده ام روان می دارد
2 جانا نه گناه این دل سنگین است بخت بد من مرا بدین می دارد
1 ما را غم هجرت نگران می دارد سرگشته مرا گرد جهان می دارد
2 آخر ز چه رو آن بت دلخواه مرا پیوسته مرا گرد جهان می دارد
1 ما را غم عشق تو زبون می دارد چشمت دل ما را به فسون می دارد
2 زلفت کجت ای نگار ما را به چه روی دایم چو بنفشه سرنگون می دارد