گل رفت وداع گل ز جان از جهان ملک خاتون رباعی 97
1. گل رفت وداع گل ز جان باید کرد
از خلق جهان مرا نهان باید کرد
...
1. گل رفت وداع گل ز جان باید کرد
از خلق جهان مرا نهان باید کرد
...
1. ای سرو چمن چیده ز بالای تو درد
نسبت به قد و قامت تو سرو که کرد
...
1. عشق تو که در جهان همه بازی کرد
پیوسته به مقصود سیه بازی کرد
...
1. دستار چه گر بوی تو را برگیرد
چون خضر دگر زندگی از سر گیرد
...
1. گفتم که دلم همچو تو یاری گیرد
یا دست من خسته نگاری گیرد
...
1. در باغ بدیدم صنمی سیمین خد
کز غایت حسن طعنه بر گل می زد
...
1. چشمت به کرشمه خون دلها ریزد
زلفت به قمر عنبر سارا ریزد
...
1. دل تنگ مشو که جان به جانان برسد
و این درد مرا نوبت درمان برسد
...
1. این درد مرا مگر دوایی برسد
وین ناله به گوش بینوایی برسد
...
1. آن دوست که آرام دل ما باشد
گویند که زشتست بهل تا باشد
...
1. تا آرزوی روی نگارم باشد
در دیده جان ز غم غبارم باشد
...
1. تا کی دلم از هجر تو پر خون باشد
وز خانه اختیار بیرون باشد
...