مپسند که دل بی تو از جهان ملک خاتون رباعی 121
1. مپسند که دل بی تو دهد جان مپسند
دل داده خود بی سر و سامان مپسند
...
1. مپسند که دل بی تو دهد جان مپسند
دل داده خود بی سر و سامان مپسند
...
1. دل حلقه عشق دوست در گوش کند
وز آتش سودای غمش جوش کند
...
1. دلبر چو نظر بر من مسکین افکند
فی الحال میان من و دل کین افکند
...
1. حسن تو حسد بر مه و پروین افکند
شوری به جهان زان لب شیرین افکند
...
1. فریاد ز دست جور این چرخ بلند
کاو گلبن امّید من از بیخ بکند
...
1. این درد مرا طبیب درمان نکند
وین غصّه مشکل من آسان نکند
...
1. چون قدّ تو سرو سرفرازی نکند
چون باد به زلفین تو بازی نکند
...
1. دل میل به جز تو سوی کس مینکند
جز دیدن روی تو هوس مینکند
...
1. با روی تو میل دل به رویی نکند
جز دیدن رویت آرزویی نکند
...
1. تا در دل من پیام تو خواهد بود
پیوسته جهان به کام او خواهد بود
...
1. من دوش قضا یار و قدر پشتم بود
نارنج زنخدان تو در مشتم بود
...
1. امشب مه ده چار بیاراسته بود
نور از رخ تو به عاریت خواسته بود
...