1 سرو قد تو هزار دستان دارد بر روی چو گل هزار دستان دارد
2 از شیوه گری در شکن هر زلفی صد شیوه و صد هزار دستان دارد
1 مرغ دل من هوای یاری نگرفت و این دست مرا شبی نگاری نگرفت
2 یک دم به میان نیامد آن سرو سهی تا عاقبت الامر کناری نگرفت
1 رنگ رخ تو از رخ گل رنگ ببرد لعلت سبق از باده گلرنگ ببرد
2 چون باد صبا رنگرزی کرد به باغ گل چهره نمود و دل او رنگ ببرد
1 ای زلف تو بر رخ تو همچون شب و روز ما از تو بعیدیم به عید نوروز
2 هم عید خجسته باد و هم نوروزت بازآی و نشین به گلشن جان افروز
1 بر روی مه تو کرد نظاره دلم از دست بشد ز شوق بیچاره دلم
2 هرچند تنم ز حضرتت محرومست حقّا که ملازمست همواره دلم
1 با روی چو ماه و قد چون سرو چمن با زلف معنبر و رخ همچو سمن
2 در باغ شد و به حسن خود می نازید می گفت که سرو و گل کدامند چو من
1 یارب تو مرا نخست ایمانم ده دردی دارم به لطف درمانم ده
2 چون زلف بتان نیک پریشان حالم جمعیت خاطر پریشانم ده
1 گفتم که چو ابرویت که دیدست هلال گفتا که چنین در شب عیدست هلال
2 گفتم دو هلال در مهی بس عجبست گفتا به دو هفته مه بعیدست هلال
1 محروم مگر از کرمم نگذاری زین بیش به دریای غمم نگذاری
2 چون غیر در تو نیستم ملجایی امید چنان که ضایعم نگذاری
1 بیچاره کسی که محرمش کس نبود جز صحبت خصم همدمش کس نبود
2 غم گفت ببخشای بر آن خسته دلی کاو در دو جهان بجز منش کس نبود