1 از شرم رخ تو گل ز کار افتاده در پای تو ریخت سخت زار افتاده
2 مهمان عزیزست به بستان بخرام بیچاره ببین چگونه خوار افتاده
1 تا در دل من پیام تو خواهد بود پیوسته جهان به کام او خواهد بود
2 هردم که زنم به یاد تو آن دم ماست اوّل نفسم به نام تو خواهد بود
1 آن باد بهار بین که برخاست دگر وز نو چمن جهان بیاراست دگر
2 اندر چمن گل چو نظر می کردم در چهره او چو نور پیداست دگر
1 شمع رخ خود در دلم افروخته ای چون شمع سراپای دلم سوخته ای
2 بی روی دل افروز خود ای جان و جهان چشمم ز جمال عالمی دوخته ای
1 سرگردانم چو گوی در دست کسی کز وی نتوانم که شکیبم نفسی
2 برخیز و بیا که طاقت هجر نماند بشتاب که انتظار بردیم بسی
1 ای با غم روی تست دلشاد جهان بی روی توأم دیده مبیناد جهان
2 کی بگسلد از غمت جهان تا باشد چون با غم روی مهوشت زاد جهان
1 زردم ز فراق روی دلدار چو شمع تا کی بودم دیده خونبار چو شمع
2 تو خفته و من خراب و گریان همه شب تا صبح به بالین تو بیدار چو شمع
1 دل حلقه عشق دوست در گوش کند وز آتش سودای غمش جوش کند
2 از سر ننهد عشق تو سرگشته دلم تا با تو شبی دست در آغوش کند
1 تا روی چو ماه تو نهانست ز چشم بی روی توأم دجله روانست ز چشم
2 از سوز دل سوخته وز جور فراق خونابه به روی من روانست ز چشم
1 آمد گه آن که خوش بود دامن گل آمد به فغان هزار پیرامن گل
2 در صبحدمی نسیم کویش بدمید زان روی چنان درید پیراهن گل