1 دل بی تو چرا جهان ببیند آخر یا بر تو چرا کسی گزیند آخر
2 یا آنکه همیشه راست چون سرو سهی بر خاک ره دوست نشیند آخر
1 بر روی توأم خسته ولی بسته جگر بر حال من خسته دل انداز نظر
2 در بحر غمت غریق گشتم جانا بر ساحل ذوقی ز منت نیست خبر
1 رنگ رخ تو گلست و لعل تو شکر نقل لب تو نبات و نقل تو شکر
2 قند و شکر و نبات فرع لب تست حقّا که تو خود قندی و اصل تو شکر
1 آن باد بهار بین که برخاست دگر وز نو چمن جهان بیاراست دگر
2 اندر چمن گل چو نظر می کردم در چهره او چو نور پیداست دگر
1 آن روی چو گل ببین چه رعناست دگر قدش به چمن ببین چه زیباست دگر
2 از شرم قدش نشسته بد سرو به خاک بر عذر قدمهای تو برخاست دگر
1 سرگشته و شوریده دل ماست دگر چون زلف تو بر رخ [تو] شیداست دگر
2 آن قامت زیبای نگارست به باغ یا سرو چمن بود که برخاست دگر
1 دل نیست دل تو سنگ خاراست مگر زلف سیهت مایه سوداست مگر
2 خطّی که به گرد ماه رویت پیوست گر شک نکنم دود دل ماست مگر
1 از دام سر زلف شکاری کم گیر وز نقش جهان دست نگاری کم گیر
2 در باغ رخت چو بلبلان بسیارند وز عشق گلی بلبل زاری کم گیر
1 از آتش دل چو شمع در سوز و گداز هستم من بیچاره به شبهای دراز
2 سرگشته روزگار یاری شده ام یارب به کرم کار من خسته بساز
1 ای دل بنشین و با غم یار بساز چون گل بشدت ز دست با خار بساز
2 دل گفت از این بیش نمی یارم ساخت گفتم چه کنی برو بناچار بساز