1 از چرخ بجز جفا چه دربار آید ده روزه گلی دهد دگر خار آید
2 کاریست فتاده در میان بس مشکل تا خود چه کند بخت و که را باز آید
1 مشّاطه چو حسن دوست آراسته دید مه را ز خجالت رخش کاسته دید
2 گفتا چه کنم ز نور حسنش زین بیش زان رو که فغان ز عشق برخاسته دید
1 بستان دلم همیشه نار آرد بار وز گلبن وصل یار خار آرد بار
2 نالد دل ... در خار فراق باشد که گل وصال بار آرد بار
1 زین بیش مرا خسته و دل ریش مدار وز خان وصال خویش درویش مدار
2 تا چند ز پیش چشم ما دور شوی ای دوست جفا روا ازین بیش مدار
1 ای دوست مرا به کام دشمن مگذار وز جان و دلم بلای هجران بردار
2 بر روی من از وصال بگشای دری تا تو شوی از جان و جهان برخوردار
1 بلبل دیدم به باغ با ناله زار فریاد کنان نعره زنان در گلزار
2 گفتم که چه آشوب نهادی در باغ گفتا به فراق گل ز دست عطّار
1 شیراز خوش است خاصه در فصل بهار وآنگه لب جوی و لب جام و لب یار
2 آواز دف و چنگ و نی و عود و رباب اینها همه با نگارکی شیرین کار
1 آمد گه بلبل و گل و فصل بهار خواهم لب جوی و خلوت و بوس و کنار
2 خرّم تن آنکه بخت یارش باشد مسکین دل آنکه دور باشد از یار
1 ای حال دلم ز چرخ سرگردان تر هر روز دلم به درد بی درمان تر
2 گر جان طلبد ز من برم فرمانش از چیست بگو نگار نافرمان تر
1 آن لعل لب تو می پرست اولیتر وآن نرگس مخمور تو مست اولیتر
2 هر سرو که در باغ ارم خاسته است پیش قد و بالای تو پست اولیتر