ای دوست مرا به کام از جهان ملک خاتون رباعی 145
1. ای دوست مرا به کام دشمن مگذار
وز جان و دلم بلای هجران بردار
1. ای دوست مرا به کام دشمن مگذار
وز جان و دلم بلای هجران بردار
1. بلبل دیدم به باغ با ناله زار
فریاد کنان نعره زنان در گلزار
1. شیراز خوش است خاصه در فصل بهار
وآنگه لب جوی و لب جام و لب یار
1. آمد گه بلبل و گل و فصل بهار
خواهم لب جوی و خلوت و بوس و کنار
1. ای حال دلم ز چرخ سرگردان تر
هر روز دلم به درد بی درمان تر
1. آن لعل لب تو می پرست اولیتر
وآن نرگس مخمور تو مست اولیتر
1. دل بی تو چرا جهان ببیند آخر
یا بر تو چرا کسی گزیند آخر
1. بر روی توأم خسته ولی بسته جگر
بر حال من خسته دل انداز نظر
1. رنگ رخ تو گلست و لعل تو شکر
نقل لب تو نبات و نقل تو شکر
1. آن باد بهار بین که برخاست دگر
وز نو چمن جهان بیاراست دگر
1. آن روی چو گل ببین چه رعناست دگر
قدش به چمن ببین چه زیباست دگر
1. سرگشته و شوریده دل ماست دگر
چون زلف تو بر رخ [تو] شیداست دگر