1 رنگ رخ تو از رخ گل رنگ ببرد لعلت سبق از باده گلرنگ ببرد
2 چون باد صبا رنگرزی کرد به باغ گل چهره نمود و دل او رنگ ببرد
1 کس عهد وفا چنانکه پروانه خرد با دوست به پایان نشنیدیم که برد
2 مقراض به دشمنی سرش بر می داشت پروانه به دوستیش در پا می مرد
1 در باغ شدم سحر که از غایت درد می گفت به خنده سرخ گل با گل زرد
2 بلبل ز فراق روی من نالانست از درد بگو روی تو را زرد که کرد
1 ای روی من از فراق تو چون گل زرد تا چند کشد دل ز غمت غصّه و درد
2 گفتم به گل زرد که ای بیچاره دیدی که فراق با من و با تو چه کرد
1 گل می رود و وداع گل باید کرد یا آنکه به ترک گل و مل باید کرد
2 اندیشه این دو رای تاریک ببین از روی خرد فکر نقل باید کرد
1 گفتم که جهان مگر وفا خواهد کرد دردیست مرا و او دوا خواهد کرد
2 در چرخ فلک نگر که در هفته و ماه ای دیده چه ها کرد و چه ها خواهد کرد
1 گل رفت وداع گل ز جان باید کرد از خلق جهان مرا نهان باید کرد
2 کنجی و کتابی و نگار و لب جام درخور چو چنین است چنان باید کرد
1 ای سرو چمن چیده ز بالای تو درد نسبت به قد و قامت تو سرو که کرد
2 دامن تو میالای به خون دل ما تا از من خاکی ننشیند به تو گرد
1 عشق تو که در جهان همه بازی کرد پیوسته به مقصود سیه بازی کرد
2 قدّ تو که بر سرو چمن طعنه زند زان روی به بوستان سرافرازی کرد
1 دستار چه گر بوی تو را برگیرد چون خضر دگر زندگی از سر گیرد
2 جان می دهم از بهر وصالت عمریست ای نور دو دیدگان اگر درگیرد