1 عشق تو که در جهان همه بازی کرد پیوسته به مقصود سیه بازی کرد
2 قدّ تو که بر سرو چمن طعنه زند زان روی به بوستان سرافرازی کرد
1 زیبا رخ تو ماه درفشان منست شیرین لب تو لعل بدخشان منست
2 زلف تو که عالمی از او آشفتست جمعیت خاطر پریشان منست
1 چشمم به کرشمه دوش با جانان گفت کز بیم فراق تو نمی یارم خفت
2 امروز پشیمان شدم از گفته ی خویش آری صنما مست چه داند که چه گفت
1 گفتم که دلم همچو تو یاری گیرد یا دست من خسته نگاری گیرد
2 بگشای دو زلف بی قرارت صنما تا این دل شوریده قراری گیرد
1 از بس که بیازرد دل دشمن و دوست گویی به گناه هیچ کندندش پوست
2 وقتی غم او بر همه دلها بودی اکنون همه غمهای جهان بر دل اوست
1 یک بوسه دلم ز لعل جانان طلبد دردیست نهان در او و درمان طلبد
2 لعل لب تو که مایه درمانست از بهر یکی بوسه ز جانان طلبد
1 هرگز دل من بی تو قراری نگرفت روزی ز میان تو کناری نگرفت
2 بر باد خیال نقش رویت صنما خون شد دل و دست من نگاری نگرفت
1 در دیده خیال تست ما را همه جا هستیم ز بیم هجر در خوف و رجا
2 صبرم ز رخ خویش همی فرمایی صبر و دل من بگو کجا تا به کجا
1 تا روی چو گل به بوستان آوردست این بلبل طبعم به زبان آوردست
2 از غمزه چشم مست و ابروش ببین این تیر جفا که در کمان آوردست
1 رنجور غم عشق تو بهبودش نیست بی وصل تو از هیچ دوا سودش نیست
2 گفتم که مگر عاقبتم محمودست بیچاره جهان طالع مسعودش نیست