فریاد ز جور دشمن و از جهان ملک خاتون رباعی 49
1. فریاد ز جور دشمن و فرقت دوست
کاین هر دو بلا به نزد و امّا نه نکوست
...
1. فریاد ز جور دشمن و فرقت دوست
کاین هر دو بلا به نزد و امّا نه نکوست
...
1. بر ذکر تو دایماً زبانم جاریست
همراه تو دل به خواب و در بیداریست
...
1. این گردش گردون که چو لعبت بازیست
هردم به طریقه ای و هردم سازیست
...
1. ایام بهار و گل و خرّم روزیست
کاندر پی آن بهار هم نوروزیست
...
1. تا یک سر موی در تو هستی باقیست
اندیشه کار بت پرستی باقیست
...
1. دردیست به دل که هیچ بهبودش نیست
جز وصل تو از هیچ دوا سودش نیست
...
1. رنجور غم عشق تو بهبودش نیست
بی وصل تو از هیچ دوا سودش نیست
...
1. بی روی تو ای نگار آرامم نیست
وز لعل لبان تو دمی کامم نیست
...
1. مشکل که به درد عشق درمانم نیست
جز آتش هجران تو در جانم نیست
...
1. تا بر درت ای دوست مرا باری نیست
مشکلتر از این بر دل من باری نیست
...
1. هرگز دل من ز غم دمی خالی نیست
از من غم چون تو همدمی خالی نیست
...
1. بیداد فلک بر دلم از حد بگذشت
بر ریش فراق مرهم از حد بگذشت
...