1 دل داد به دست باد پیغامی چند کز لعل توکی نوش کنم جامی چند
2 آن چشم تو یا فتنه دور قمرست وین زلف مسلسلت یا دامی چند
1 زنهار ز جور چرخ وارونه دون کاو توسن خوی من چنین کرد زبون
2 امروز نگه کن به چه حالم به چه حال و آن روز کجا رفت که چون بودم چون
1 چون لاله نزار خون جگر تا دانی تا چند به ما دست جفا افشانی
2 بردی دلم از دست و بدادی بر باد ای جان و جهان این همه از نادانی
1 تا چند بتا گذر کنم بر در تو تا چند بگویم که دل من بر تو
2 تا کی گویم بده شبی کام دلم تا چند بگویی که ندارم سر تو
1 چون من قد و بالای تو را یاد کنم دل را ز غم زمانه آزاد کنم
2 از چشم پر از فتنه نگاهی می کن تا جان حزین را ز تو دلشاد کنم
1 از روی چو خورشید تو مهجور شدم وز باده هجران تو مخمور شدم
2 فریاد دلم رس ای طبیب از سر لطف کز درد فراق دوست رنجور شدم
1 ای سرو قد تو راست پرورده به ناز چون هست به ناز نیست بر ماش نیاز
2 بر مردم دیده ابرویت محرابیست در محرابی چگونه باشد دو نماز
1 رخسار تو چون دمشق و زلف تو چو شام در شام دو زلف تو دلم کرد مقام
2 صبح رخ دوست مطلع کام دلست زان گوش چو روزه دار دارم بر شام
1 در عشق تو مبتلاست باز این دل من مانند کبوترست و باز باز این دل من
2 در عرصه میدان وصالت خواهد اسب طرب و نشاط باز این دل من
1 از غمزه مست دوست در خوابم من وز تاب شب هجر تو در تابم من
2 در کوچه وصل تو منم در تک و پوی وز تاب شب هجر تو در تابم من