بیداد به من ز حد بشد از جهان ملک خاتون رباعی 289
1. بیداد به من ز حد بشد دادم ده
تا چند خورم غم، تو دلی شادم ده
...
1. بیداد به من ز حد بشد دادم ده
تا چند خورم غم، تو دلی شادم ده
...
1. یارب تو مرا نخست ایمانم ده
دردی دارم به لطف درمانم ده
...
1. ای نوش لبت دلم به نیش افکنده
چشمت دو هزار خسته پیش افکنده
...
1. لعلت نمکی در دل ریش افکنده
فریاد به بیگانه و خویش افکنده
...
1. از تهمت خصم نیستم آسوده
تا چند مرا طعنه زند نابوده
...
1. دستارچه از غم جهان آسوده
گه بر لب جانبخش تو گه بردیده
...
1. ای بی رخ دوست رفته خواب از دیده
خوناب روان گشته چو آب از دیده
...
1. بیچاره دلم کرد فغان از دیده
و آمد ز فراق تو به جان از دیده
...
1. دل دست جفا به سر زنان از دیده
فریادکنان جامه دران از دیده
...
1. ای کرده روان فرات خون از دیده
آویخته اشک سرنگون از دیده
...
1. آه از دل بیقرار و آه از دیده
خون دل ما که کرد راه از دیده
...
1. تا گشت بتا رخت نهان از دیده
افتاد مرا بی تو جهان از دیده
...