ما دیده به زلف سرکشت از جهان ملک خاتون رباعی 253
1. ما دیده به زلف سرکشت دربستیم
وز نرگس مخمور تو دایم مستیم
...
1. ما دیده به زلف سرکشت دربستیم
وز نرگس مخمور تو دایم مستیم
...
1. از رنگ رخ تو گل به رنگ آوردیم
وز قد تو سرو را به تنگ آوردیم
...
1. دایم به خم زلف بتان در بندیم
تا چند دل و دیده به ایشان بندیم
...
1. ما داد دل دوست ازین پس ندهیم
دل را دگر از دست به هرکس ندهیم
...
1. پیوسته ز گردش فلک می نرهیم
وز جور زمانه زنک می نرهیم
...
1. تا چند کنی به عالمم سرگردان
یارب که که گفت که ز ما سرگردان
...
1. در هجر رخت دلم ملولست ز جان
زین بیش مرا به جان شیرین مرسان
...
1. با زنده دلان نشین و صاحب نفسان
خود دشمن کس مکن به تدبیر کسان
...
1. ای با غم روی تست دلشاد جهان
بی روی توأم دیده مبیناد جهان
...
1. زنهار که دل منه تو بر حال جهان
تا خود چه توان برد ز احوال جهان
...
1. آن کس که بجز تو کس ندارد به جهان
عمریست که با تو عمرها باخت نهان
...
1. ذوقی دگرست وقت گل می خوردن
همچون درمش ورق به گرد آوردن
...