بر روی مه تو کرد نظاره از جهان ملک خاتون رباعی 241
1. بر روی مه تو کرد نظاره دلم
از دست بشد ز شوق بیچاره دلم
...
1. بر روی مه تو کرد نظاره دلم
از دست بشد ز شوق بیچاره دلم
...
1. در دست جفای توست همواره دلم
وز خانه صبر گشته آواره دلم
...
1. در هجر رخت شمع صفت گریانم
بر آتش دل ز عشق تو بریانم
...
1. گر من ز غمت جامه دل چاک زنم
آتش ز سر سوز بر افلاک زنم
...
1. چون من قد و بالای تو را یاد کنم
دل را ز غم زمانه آزاد کنم
...
1. با درد تو ای نگار درمان چه کنم
با عشق رخ تو سر و سامان چه کنم
...
1. گفتم که دگر چشم به دلبر نکنم
صوفی شوم و گوش به منکر نکنم
...
1. شب نیست که من یاد تو از جان نکنم
و این دیده دل چو شمع گریان نکنم
...
1. میآیی و لطف و کرمت میبینم
آسایش جان در قدمت میبینم
...
1. ابروی تو پیوسته به خم می بینم
وز هجر تو چشم خود به نم می بینم
...
1. تا چند ز هجر تو زبون بنشینم
در دیده خود میان خون بنشینم
...
1. تا دیده شد از شب وصالت محروم
وز حسن جمال با کمالت محروم
...