خلاف عادت معهود را وفایی کن از ملک خاتون غزل 1169
1. خلاف عادت معهود را وفایی کن
بیا و درد من از وصل خود دوایی کن
مویت به آفتاب رخ ای جان رها مکن از ملک خاتون غزل 1170
1. مویت به آفتاب رخ ای جان رها مکن
شب را ز صبح روی که گفتت جدا مکن
زین بیشتر چون زلف خود خاطر پریشانم مکن از ملک خاتون غزل 1171
1. زین بیشتر چون زلف خود خاطر پریشانم مکن
واندر فراق ای عمر من شیدا و حیرانم مکن
ای نگارین زلف شبرنگت به گل پرچین مکن از ملک خاتون غزل 1172
1. ای نگارین زلف شبرنگت به گل پرچین مکن
ابروان چون هلالت را به مه پرچین مکن
ای دل ای دل بیش ازین در عشق نادانی مکن از ملک خاتون غزل 1173
1. ای دل ای دل بیش ازین در عشق نادانی مکن
دیده ی مهجور ازین پس گوهرافشانی مکن
ای عزیز من ستمکاری مکن از ملک خاتون غزل 1174
1. ای عزیز من ستمکاری مکن
بیش ازین بر بندگان خواری مکن
ای عارض زیبای تو نازک تر از برگ سمن از ملک خاتون غزل 1175
1. ای عارض زیبای تو نازک تر از برگ سمن
وی قد جان آرای تو رعناتر از سرو چمن
ای به بالا سرو نازی ای به رخ همچون سمن از ملک خاتون غزل 1176
1. ای به بالا سرو نازی ای به رخ همچون سمن
عاشقان مشتاقت از جان میل کن سوی چمن
صبح وصال کی دمد زین شب لاجورد من از ملک خاتون غزل 1177
1. صبح وصال کی دمد زین شب لاجورد من
شکوه هجر چون کند این دل پر ز درد من
آن خوشدلی کجا شد و آن روزگار من از ملک خاتون غزل 1178
1. آن خوشدلی کجا شد و آن روزگار من
وآن قامت چو سرو روان نگار من
زمانه تا به کی آخر جفا کند بر من از ملک خاتون غزل 1179
1. زمانه تا به کی آخر جفا کند بر من
به آتش غم هجران بسوزدم خرمن
ای دو چشمت مایه درمان من از ملک خاتون غزل 1180
1. ای دو چشمت مایه درمان من
تا به کی باشد بلا بر جان من