چه خوش بود به چمن در از جهان ملک خاتون غزل 1145
1. چه خوش بود به چمن در صبوح گل چیدن
دو لعل شکّر شیرین یار بوسیدن
...
1. چه خوش بود به چمن در صبوح گل چیدن
دو لعل شکّر شیرین یار بوسیدن
...
1. باد نوروزی برآمد خیمه بر گلزار زن
دست دل در بوستان در دامن دلدار زن
...
1. بیا و دیده جانم به وصل بینا کن
به بوی زلف خودم دلبرا توانا کن
...
1. بیا ای سرو جان من کنار چشم ما جان کن
وگر در چشمه ننشینی درون جان تو مأوا کن
...
1. نگارا رحمتی بر حال ما کن
غم هجران ز جان ما جدا کن
...
1. دل ضعیف مرا در دو زلف خود جا کن
نشیمنیش خدا را به زلف شیدا کن
...
1. ز لطفت یک نظر در حال ما کن
ز وصلت درد دوری را دوا کن
...
1. سهی سروا گذاری سوی ما کن
امید ناامیدی را روا کن
...
1. بیا دردم به وصل خود دوا کن
ز لعلت کام جان ما روا کن
...
1. درد دل ما را ز کرم باز دوا کن
کامی ز لب لعل خودم زود روا کن
...
1. ای نور دیده یک شبی ما را ز وصلت شاد کن
وز بند روز هجر خود یکدم مرا آزاد کن
...
1. از شب وصلت دل ما شاد کن
یک دمک آشفته دلان یاد کن
...