چون صبا از زلف یارم از جهان ملک خاتون غزل 1097
1. چون صبا از زلف یارم هر سحر آرد نسیم
جان و دل خواهم کنم ایثار پای او نه سیم
...
1. چون صبا از زلف یارم هر سحر آرد نسیم
جان و دل خواهم کنم ایثار پای او نه سیم
...
1. ما خود ز که ایم و از کدامیم
در زمره عاشقان چه نامیم
...
1. ما ندانیم که کشتی غمت را رانیم
نام تو ورد زبانست و ز جانت خوانیم
...
1. چه دردست این که درمانش ندانیم
چه بحرست این که پایانش ندانیم
...
1. چون تو طبیب دردی درد تو با که گویم
درمان درد دوری ای دلبر از که جویم
...
1. درد دل خویش با که گویم
درمان دل خود از که جویم
...
1. در راه عشق روی تو ما بی خبر رویم
مجنون صفت همیشه به کوه و کمر رویم
...
1. دل را به بوی وصل تو دادیم و می رویم
داغ غمت به سینه نهادیم و می رویم
...
1. یارب که تو بگشای در بسته به رویم
یارب نظری کن ز سر لطف به سویم
...
1. تا به چند از رخ زیبای تو مهجور شویم
در غم روی چو مهتاب تو مشهور شویم
...
1. پیش چوگان جفایت صنما چون گویم
قصّه ی درد خود و جور تو را چون گویم
...
1. از وصل دری گشا به رویم
کاشفته به روی تو چو مویم
...