چو لاله پر از خون دل خسته ایم از ملک خاتون غزل 1073
1. چو لاله پر از خون دل خسته ایم
چو سوسن به پیشت کمر بسته ایم
شبهاست کز خیال رخ تو نخفته ایم از ملک خاتون غزل 1074
1. شبهاست کز خیال رخ تو نخفته ایم
با هیچکس حکایت هجران نگفته ایم
دور از تو دلبرا چه جفاها کشیده ایم از ملک خاتون غزل 1075
1. دور از تو دلبرا چه جفاها کشیده ایم
وز طعن دشمنان چه سخنها شنیده ایم
روی بنمای که پیشت به نیاز آمده ایم از ملک خاتون غزل 1076
1. روی بنمای که پیشت به نیاز آمده ایم
در جهان جز غم تو از همه باز آمده ایم
دیده دیدن رویت ز خدا می طلبیم از ملک خاتون غزل 1077
1. دیده دیدن رویت ز خدا می طلبیم
در رخ نور وشت نور و صفا می طلبیم
قدر روز وصل تو نشناختیم از ملک خاتون غزل 1078
1. قدر روز وصل تو نشناختیم
لاجرم جان و جهان درباختیم
ما بی رخ تو دیده ز عالم بدوختیم از ملک خاتون غزل 1079
1. ما بی رخ تو دیده ز عالم بدوختیم
در آتش فراق جمالت بسوختیم
تا دیده و دل در سر زلفین تو بستیم از ملک خاتون غزل 1080
1. تا دیده و دل در سر زلفین تو بستیم
واندر طلب وصل تو جان بر کف دستیم
ما تو را دلدار خود پنداشتیم از ملک خاتون غزل 1081
1. ما تو را دلدار خود پنداشتیم
وز تو چشم مردمی‌ها داشتیم
از مادر دهر تا بزادیم از ملک خاتون غزل 1082
1. از مادر دهر تا بزادیم
جان در سر مهر او نهادیم
در سر کوی غمت دل به جفا بنهادیم از ملک خاتون غزل 1083
1. در سر کوی غمت دل به جفا بنهادیم
تن درین ورطه به امّید وفا بنهادیم
بسیار در فراق تو زنهارها زدیم از ملک خاتون غزل 1084
1. بسیار در فراق تو زنهارها زدیم
فریاد عاشقانه به بازارها زدیم