جهان ملک خاتون

صفحه 9 از 142
142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون

1 سرو بستان خجل ز رفتارت شرم دارد شکر ز گفتارت

2 تا به چند ای نگار شهرآشوب می کُشم نفس و می کشم بارت

3 ای طبیب دلم چه شد آخر که نپرسی ز حال بیمارت

4 شرمسارم ز مردم دیده چند جویم به اشک آزارت

1 چند از جان کشم به دل بارت خون من خورد چشم خون خوارت

2 گرچه آزار من به جان طلبی ما نخواهیم یک دم آزارت

3 گر فروشی به جان غم رویت می شوم در جهان خریدارت

4 چون سکندر به وصل آب حیات دیده مشتاق شد به دیدارت

1 تا که سرو قدت به پا برخاست دل مسکین ما ز جا برخاست

2 در بهشت برین و باغ جهان چون تو سروی بگو کجا برخاست

3 پای چوبینش بین که با قد تو شرم بادش بگو چرا برخاست

4 قامتت را بدید سرو سهی در چمن بانگ مرحبا برخاست

1 صبحدم نکهت صبا برخاست مشک گویی که از خطا برخاست

2 بوی زلفش سوی جهان آورد وز جهان بانگ مرحبا برخاست

3 دل ما با غم رخش بنشست تا بتم از سر وفا برخاست

4 دلم از جان گدای کوی تو شد عاقبت زار و بی نوا برخاست

1 بیا که پیک نظر می دوانم از چپ و راست که تا کجا چو تو سروی به باغ جان برخاست

2 و یا گلی که به روی تو باشدش نسبت چگونه صحن چمن را به حسن خویش آراست

3 بگشت گرد جهان و ندید چون رخ تو گلی و نیز چو قدّ تو هیچ سرو نخاست

4 اگر کنی گذری سوی ما نباشد عیب تو سرو جانی و دایم ترا گذر بر ماست

1 آن سرو که می رود چنین راست یارب ز کدام چشمه برخاست

2 از آب دو چشم ما برآمد زان میل دلش همه سوی ماست

3 قدّیست به اعتدال دلکش کان عین بلاست آن نه بالاست

4 گویند قدش به سرو ماند گویم که کرا مجال و یاراست

1 به سروی ماند آن بالای او راست بگو تا از کدامین چشمه برخاست

2 چرا چون جان عزیزش من ندارم چو او را جای دایم در دل ماست

3 فدای او بباید گشت ما را از آن رو کاو عزیزی پای برجاست

4 به هر بادی چو بید از جا نجنبید بگفتم صورتی چون قامتش راست

1 بر منت ای دل و دین این همه بیداد چراست و این همه جور و جفا راست بگو تا ز چه خاست

2 دل من خواست که تا شرح غمت عرضه دهد چه کنم با که بگویم مگر این کار صباست

3 تا کند حال دلم عرضه بدان سنگین دل سخنی گوید چون قامت و بالای تو راست

4 راست پرسی ز من خسته روان در بستان مثل آن قامت زیباش دگر سرو نخاست

1 چه جان باشد که جانانش نه پیداست چه سر باشد که سامانش نه پیداست

2 چه عیدی باشد آخر در جهان نو چو جان من که قربانش نه پیداست

3 خیال روی تو در دیده ی من چنان آمد که مهمانش نه پیداست

4 مرا دردیست در دل از فراقش مسلمانان که درمانش نه پیداست

1 خوشا بادی که از کوی تو برخاست کز او بوی سر زلف تو پیداست

2 سواد رنگ رخسار تو آورد ز رنگ و بو چمن دیگر بیاراست

3 سهی سرو چمن از پای بنشست چو شمشاد قدش بر پای برخاست

4 چو ماه چارده روی تو را دید ز رشک روی تو هر لحظه می کاست

جهان ملک خاتون

142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی