جهان ملک خاتون

صفحه 11 از 142
142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون

1 آن سرو راستی مگر از بوستان ماست و این روی همچو گل مگر از گلستان ماست

2 آمد نسیم صبح که آرام جان رسید گویی که بوی زلف بت دلستان ماست

3 آورد نکهتی به دماغ و دل ضعیف کاو قوّت روان و دل ناتوان ماست

4 گویند در چمن به قد چون صنوبر نیست بررُست ناگهان قد سرو روان ماست

1 درد دل دارم همانا وصل او درمان ماست وز دو لعل آبدارش آتشی در جان ماست

2 آنکه بر حالم نسوزد آن دل بی رحم تست وآنکه با سر می نیاید محنت هجران ماست

3 با طبیب درد ما گوی ای نسیم صبحدم آنکه نپذیرد علاجی درد بی درمان ماست

4 گو بیا بر دیده ی من جای کن تا گویمت این قد چون نارون سرو سرابستان ماست

1 آنکه درمان برنتابد درد بی درمان ماست وآنکه سامانی ندارد حال بی سامان ماست

2 آنکه شیدایی شد ای دلدار بر روی چو ماه گر بدانی همچو زلفت بخت سرگردان ماست

3 خاک پایت گشته ام تا چند بر بادم دهی کاتشی زان لعل نوشین تو اندر جان ماست

4 دارم اندر دل یکی دردی که فرماید طبیب ای عزیز من که نوش لعل تو درمان ماست

1 بخشد گناه بنده که او پادشاه ماست گوید که بنده ایست که او در پناه ماست

2 منعم مکن به غمزه ی خونریز در غمت غمّاز نیست نیک بدان کاو سیاه ماست

3 خون جگر ز دیده گشادم ز غم ببین گر نشنوی تو مردم چشمم گواه ماست

4 جان در امید وصل تو دادیم دلبرا گفتی شبی که بنده ی بی اشتباه ماست

1 داری دلا خبر تو که دردش دوای ماست لعل لبان دلکش او آشنای ماست

2 سروی چو قامت تو ندیدم به راستی بالا نگویمش صنما کان بلای ماست

3 گفتم بنه به دیده قدش تا ببوسمش گفتا سراب چشم تو باری نه جای ماست

4 گفتم به وصل گیر شبی دست ما و گفت سرها ز دست رفته به جایی که پای ماست

1 ما را ز قد سرو تو ای دوست ثمرهاست واندر دل ما آکه ز مهر تو شجرهاست

2 یک شب گذری کن به من خسته و بنگر کآه دل ما در غم عشقت به سحرهاست

3 از حسرت شیرین لبت، ای کام دل من فرهاد صفت گشته به کوه و به کمرهاست

4 از آه من خسته ی درویش بیندیش زیرا که دعا را ز سر سوز اثرهاست

1 هر که را نیست ز جانان خبری بی خبر است غیر یاد غم آن دوست همه دردسر است

2 دل که با یاد تو همراه نباشد چه کنم نظری کن به دل خسته که جای نظر است

3 هیچ دانی که بد و نیک نماند بر جای شکر ایزد که بد و نیک جهان در گذر است

4 گرچه چون تیر مرا دور فکندی از پیش همچنان قصّه ی عشق توأم ای جان ز بر است

1 هر زمان بار جهان بر دل ما بیشتر است وز سر تیغ فلک خاطر ما ریش تر است

2 گرچه دارم دل ریشی ز جفاهای فلک هم رسد بر دلم آنجا که سری نیشتر است

3 با رقیب ار چه تواضع کنم و دل گرمی دم به دم با من بیچاره بداندیش تر است

4 گرگ ناکام فلک گرفتد اندر رمه ای ببرد میش کسی کز همه درویش تر است

1 مرا دایم خیالت در ضمیر است مرا از روی خوبت ناگزیر است

2 نیامد جز خیالت در دو چشمم از آن رو کاو به غایت بی نظیر است

3 مرا صبر از رخت دانی چه باشد چنان صبری که طفلان را ز شیر است

4 به بستان ملاحت سرو بسیار ولیکن قد او بس دلپذیر است

1 مانی قدرت او در دو جهان نقّاش است او به صورت گری نقش جهانی فاش است

2 طوطی طبع من خسته ز دریای وجود به ثنای در توحید تو بس در پاش است

3 متنفّس نشود از در لطفش نومید کمترین جانوری بر در او خفّاش است

جهان ملک خاتون

142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی