در چشم ما خیال سهی سرو از جهان ملک خاتون غزل 144
1. در چشم ما خیال سهی سرو بس خوشست
قد صنوبرش بر ما خوب و دلکشست
1. در چشم ما خیال سهی سرو بس خوشست
قد صنوبرش بر ما خوب و دلکشست
1. سر به سر کار جهان گر تو بدانی هیچست
به همه کار جهان چون نگرانی هیچست
1. صبرم از روی تو ای دلبر فتّان تلخست
درد دوری تو ای دوست چو درمان تلخست
1. بدار ای نازنین یار از جفا دست
که بر وصلت نمی باشد مرا دست
1. بشد عمری که دارم بر خدا دست
که گیرد یک شبم وصل شما دست
1. تا مرا دیده بر آن زهره جبین افتادست
دلم از دوری او سخت حزین افتادست
1. دوشم گرفت از سر مستی نگار دست
گفتم مدار زحمت و از من بدار دست
1. چو شوق روی تو بر بودم اختیار از دست
برفت چون سر زلف توأم قرار از دست
1. دلم بربود و درمان نیست در دست
وصال او مرا درمان دردست
1. دلم ز درد فراقش فغان برآوردست
مرا فراق عزیزان ز جان برآوردست
1. غم عشق تو مرا باز به جان آوردست
خونم از دیده ی غمدیده روان آوردست
1. دل من با غم عشق تو چنان خو کردست
که جهان را به سوی عشق تو یکسو کردست