جهان ملک خاتون

صفحه 14 از 142
142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون

1 آن سروناز بین که چه خوش راست قامتست چون بگذرد به باغ ز قدّش قیامتست

2 هرکس که صبحدم نظری کرد بر قدش تحقیق شد که عاقبتش بر سلامتست

3 چون بگذری به ناز به بستان سرای دل سرو از میان جان به چمن در قیامتست

4 عمریست تا که این دل مسکین مستمند از شدّت فراق تو اندر ملامتست

1 فریاد و درد ما ز غمت بی نهایتست جور و جفات بر دل تنگم به غایتست

2 چشمت بریخت خون دلم را به تیغ هجر دادم ز وصل ده که نه وقت حمایتست

3 مشتاق وصل تو من و از من تویی ملول آخر ز دل به دل نه تو گفتی سرایتست

4 گویند دل به دل بودش راه و هیچ نیست گویی که این سخن به سبیل حکایتست

1 شوقم به روی دلبر خود بی نهایتست زان رو که حسن روی بت من به غایتست

2 با من خطاب کرد که عاشق ترا که گفت دانم خطاب وی که ز روی عنایتست

3 گویند شمع نیست به مجلس چه می کنی مهر رخ چو ماه نگارم کفایتست

4 گر همچو سروناز خرامی میان باغ سرهای ما فدا شده در خاک پایتست

1 ای نور هر دو دیده جفا را نهایتست ما را فراق روی تو دانی کفایتست

2 خسرو تویی حقیقت و شیرین منم یقین ورنه ز گفت و گوی نظامی حکایتست

3 زین بیشتر عنان محبّت ز ما متاب جانا مرا به لطف تو چشم عنایتست

4 بنواز بنده ای که ندارد بجز تو کس ناچار بنده را ز تو چشم رعایتست

1 به دل چو سنگدلانی به مهربانی سست ز عهد دور به غایت، به دلریایی چست

2 به جست و جوی تو عمر عزیز کردم صرف به اختیار جدایی ز ما نباید جست

3 نمی رود ز مقابل نهال قامت دوست خیال قد چو سروت ز دیده ی ما رست

4 گزید بر من بیچاره دلبری دیگر وفا نکرد و دو چشم از حیا و شرم بشست

1 دل ربایی دلبری داریم چست دل ربود و جان فدا کردم نخست

2 بر لب سرچشمه ی آب حیات چون قد و بالای او سروی نرست

3 چون قدش سروی نباشد در چمن پیش روی او سخن گویم درست

4 درد هجرانت چه گویم دلبرا روی جانم را به خون دیده شست

1 بتا تا مهر روی تو دلم با مهربانی جست درخت قامتت گویی میان دیده ما رست

2 نو زین حالت خبر داری که یار مهربان من نداند بنده پروردن ولی در دلربایی چست

3 ز تاب روز هجرانت ببین کاین مردم دیده به جان آمد ز غمخواری به خون دیده رخ را شست

4 درخت قامت سروش کشیده سر به رعنایی ولی خاک تن مسکین به قدش مهربانی جست

1 تا دلم با غم روی تو به شادی بنشست جان فدا کرد جهان وز همه عالم وراست

2 هیچ امیدم صنما بر شب هشیاری نیست که شدم مست می عشق تو از روز الست

3 غمزه ات دوش چنین گفت که کامت بدهم بخشش مست بود نیک ولی دست به دست

4 لطف تو بنده نوازست ولیکن کرمت از چه رو بر من بیچاره در وصل ببست

1 دو دیده تا که دلم دیده در جمال تو بست ببست در تو دل و از غم جهان وارست

2 به قامت چو سهی سرو، دل ز ما بربود به لفظ همچو شکر نرخ نیشکر بشکست

3 به تیغ شدّت هجران خویش خونم ریخت به تیر غمزه غمّاز جان ما را خست

4 اگرچه خاسته ای از سر وفا چه کنم دل حزین به سر کویت ای صنم بنشست

1 بختم دو دیده بر سر زلفین یار بست وز غصّه ی زمانه غدّار دون برست

2 تا چهره ی جمال تو در پیش دل گشاد نقشی بجز خیال توأم دیده بر نبست

3 باری خلیل خاطر ما هر صور که دید جز صورت خیال تو در یکدگر شکست

4 از پا درآمدم ز غم هجر او و هیچ نگرفت یک شبم ز سر لطف یار دست

جهان ملک خاتون

142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی