جهان ملک خاتون

صفحه 12 از 142
142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون

1 مرا غمی که ز عشق تو بر دل ریش است به شرح راست نیاید که غم از آن بیش است

2 ز طعن دشمن بیهوده گوی بر تن من به جای هر سر مویی ز غم سری بیش است

3 مرا ز خویش ملالست خاصه بیگانه ولی ترحّم بیگانه بهتر از خویش است

4 برو تو ای دل بیچاره و به ترکش گوی وفا مجوی ز یاری که او جفاکیش است

1 بصرم دیده ی جهان بین است که رخش مایه ی دل و دین است

2 وصف رویش چگونه بتوان گفت هرچه گویم هزار چندین است

3 آنچه گویند در حبیبان نیست گر نباشم غلط مگر این است

4 مایه ی روح در سبک روحیست لیک با ما عظیم سنگین است

1 سعادت یار و دولت همنشین است کسی را کان رخ مهوش قرین است

2 بتا دوری نمی خواهم ز رویت صلاح کار من گویی در این است

3 نداری مهربانی با من ای دوست به جان تو که می دانم چنین است

4 هزاران داغ و درد از روز هجران به جانم زان مه زهره جبین است

1 ترا با ما بگو جانا چه کین است که با ما دایماً رایت چنین است

2 به چشم خشم در ما بنگری تیز دو طاق ابروانت پر ز چین است

3 ندارم در غمت یک دوست باری چه گویم دشمنم یک رو زمین است

4 ولیکن دوست پروردن ندانی به عاشق کشتنت صد آفرین است

1 آن سرو بین که بر لب جوی ایستاده است وآن زلف بین که بر رخ چون مه نهاده است

2 آن غمزه بین که بسته ره خواب ما به سحر و ابرو نگر که شست کمان را گشاده است

3 تا مرغ جان ز پای درآید حذر بکن ای دل که ترک عربده جومست باده است

4 کامم نداد آن دهن تنگ چون شکر دلبر به چشم شوخ دل از من ستانده است

1 جانا دو ابروی تو هلالی خمیده است چون آن هلال دیده ی عقلم ندیده است

2 از حد مبر جفا و بیندیش از وفا زان رو که خار جور تو در جان خلیده است

3 دانی که حال زار من خسته دل چه شد جانم به لب ز دست جفایت رسیده است

4 قدر وصال کعبه روی تو دلبرا داند کسی که راه بیابان بریده است

1 پشت دلم ز بار فراقت خمیده است جانم ز درد عشق تو بر لب رسیده است

2 دانی که در فراق رخت ای دو دیده ام خون دلم ز دیده ی حیران چکیده است

3 ای نور دیده تا ز برم گشته ای جدا بخت از برم چو آهوی وحشی رمیده است

4 صبرم ز روی خویش مفرمای بعد از این شوق رخ تو پرده ی صبرم دریده است

1 دل من از غم عشقت خرابست جگر بر آتش هجران کبابست

2 نظر بر حال زارم کن که لِلّه نظر بر خستگان کردن ثوابست

3 طبیب من تویی آخر دوایی بکن کاحوال این بی دل خرابست

4 بگفتا صبر می باید در این کار اگرچه عاشقی اینت جوابست

1 به تابستان خوشی در ماهتابست که در عکس رخش در ماه تابست

2 به بستان نرگس مخمور در صبح ز چشم سرخوشت مست و خرابست

3 نه مستست و نه مخمور و نه هوشیار ز بوی عشق تو در عین خوابست

4 نمی تابد به عالم روی خورشید مگر زآن رو که ماهم در نقابست

1 آن چه زلفست که از آتش دل در تابست وآن چه چشمست که چون نرگس تو در خوابست

2 «آن نه زلفست و بنا گوش که روزست و شبست» یا نه ای دوست که نیلوفر تر در آبست

3 آتشی از لب لعلم به دل و جان زده ای با همه درد علاج دل ما عنّابست

4 در به روی من دلخسته مبند از سر لطف که حدیثم به لب لعل تو در هر بابست

جهان ملک خاتون

142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی