جهان ملک خاتون

صفحه 7 از 142
142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون

1 ای عزیزان تا به کی باشد ز غم حالم خراب تا به کی باشد دل و جانم چنین در اضطراب

2 تا به کی جان مرا در آتش هجران نهد تا به کی باشم ز آب دیدگان در خون ناب

3 تا به کی از تیغ هجر خود کند ما را زبون خون دل را ریختن آخر چه می بیند صواب

4 تا به کی دارد مرا بر روی شهرآرای خویش همچو زلف خوب رویان پر ز پیچ و پر ز تاب

1 تا تو بر رخ داده ای از زلف تاب آتشی افکنده ای در شیخ و شاب

2 زان همی سوزد جگر در سینه ام خون ز چشمم می رود بر جای آب

3 در ره عشقت چو خاک افتاده ام نازنینا سر چو سرو از ما متاب

4 جرعه ای زان جام لب می خورده ام لاجرم گشتم چنین مست و خراب

1 بیش از این سر ز من بی دل و بیهوش متاب بی دلی را ز ره لطف و کرامت دریاب

2 خواب در دیده ی بی خواب خوشم می آید به خیالی که توان دید خیال تو به خواب

3 مردم دیده ی ما غرقه به آب غم تست چند گیرد غم عشقت سر مردم در آب

4 گر شبی خیل خیال تو بود مهمانم رهر دم از دیده شراب آرم و از سینه کباب

1 چون غنیمت بود شب مهتاب وصل ما را ز لطف خود دریاب

2 تو به خواب خوشی بگو ز چه روی بر دو چشمم ببسته ای ره خواب

3 چند نالم ز درد عشق رخت چند ریزم ز دیدگان خوناب

4 شرط نبود که در مسلمانی من خورم خون و دیگران می ناب

1 بیا بنشین مرو در خواب امشب دل ما را دمی دریاب امشب

2 ز نور روی خود ما را برافروز که خوش باشد شب مهتاب امشب

3 بساز از روی یاری با غریبان چو عمر از پیش ما مشتاب امشب

4 چو چشم خویشتن خوش باش با ما چو زلف خود مرو در تاب امشب

1 بخت رمیده ی ما چون یار ماست امشب خوابت حرام دیده بازار ماست امشب

2 در گلستان رویش داریم های و هویی در دیده ی رقیبان زان خارهاست امشب

3 با گل چو همنشینم خواهم سلاحداری تا جار خار در گل جاندار ماست امشب

4 گفتم که آن صنوبر میلی به ما ندارد دل گفت راست گویم در کار ماست امشب

1 چون مرا هر دو جهان از توبه کامست امشب پای مرغ شب وصل تو به دامست امشب

2 گر کنم سر به فدای شب وصلت چه شود چون دلم را سر زلف تو مقامست امشب

3 گرچه آن ماه تمامم ز لبش کام نداد هر قدر لطف که فرمود تمامست امشب

4 خواب در دیده ما نیست نگارا شب وصل که مرا با رخ تو خواب حرامست امشب

1 نیاری چرا یاد ما ای حبیب نپرسی ز دردم چرا ای طبیب

2 من خسته دل در فراق رخت چه گویم چه دیدم ز جور رقیب

3 ز خوان وصالت من خسته را تو گویی نیاید بجز غم نصیب

4 ز دست غمت جان رسیدم به لب نگفتی که چونست مسکین غریب

1 جان اگر هست یقین درخورت ای آب حیات ای دو صد جان و جهان باد فدای کف پات

2 دل ز ما بردی و جان نیز طلب می داری گر کنی میل بدین خیر چه به زین درجات

3 گر گرفتار شب ظلمت هجران شده ام نیست بر صبح وصال توأم امّید نجات

4 بیش از اینم به جفا از بر خود دور مکن که مرا هست بسی با تو ره از چند جهات

1 بگویمت سخنی ای نگار چون بالات به راستی و درستی که نیست کس همتات

2 نرست سرو چو قدّ تو راست در بستان گلی ندید کسی چون رخ جهان آرات

3 اگر کنی گذری در چمن گل رنگین فتد ز دست و سهی سرو سر نهد در پات

4 منم به کوی فراقت نشسته با غم و درد تویی به عالم عشق کسی دگر، هیهات

جهان ملک خاتون

142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی