من دیده با خیال تو از جهان ملک خاتون غزل 1038
1. من دیده با خیال تو برهم نمی زنم
بی یاد روح بخش تو یک دم نمی زنم
...
1. من دیده با خیال تو برهم نمی زنم
بی یاد روح بخش تو یک دم نمی زنم
...
1. گر خرامی پیش ما در دیدگان جایت کنم
جان فدای آن دو رخسار مه آسایت کنم
...
1. گفتم که یک شبی سوی جانان گذر کنم
دزدیده در جمال رخ او نظر کنم
...
1. بخت اگر یاری دهد یارش کنم
همچو خود در عشق غمخوارش کنم
...
1. پیش رویش جان و دل قربان کنم
هرچه فرماید نگارم آن کنم
...
1. گفته بودی از لبت درمان کنم
وز وصالت یک شبی مهمان کنم
...
1. تا به کی درد غمت پنهان کنم
خانه دل را چنین ویران کنم
...
1. درد ما را با غمت چون نیست درمان چون کنم
وین سر سرگشته ام را نیست سامان چون کنم
...
1. دل ز تنهایی به جان آمد ندانم چون کنم
هر زمان از آتش دل دیده را پر خون کنم
...
1. تا به چند این دیده را در هجر تو جیحون کنم
واین دل بیچاره را در عشق تو پر خون کنم
...
1. جز غم چو نیست حاصل ایام چون کنم
تا کی دو دیده در غم او پر ز خون کنم
...
1. تا به کی دل را ز درد عشق تو پر خون کنم
دیده نم دیده را در هجر تو جیحون کنم
...