من امشب با سر زلفش سر از جهان ملک خاتون غزل 954
1. من امشب با سر زلفش سر و کاری عجب دارم
اگر دستم بود بر وی ز شستش دست نگذارم
...
1. من امشب با سر زلفش سر و کاری عجب دارم
اگر دستم بود بر وی ز شستش دست نگذارم
...
1. باد صبا خدا را بگذر سوی نگارم
عمری بگو به سختی در هجر می گذارم
...
1. نگارا از فراقت سخت زارم
به سختی روزگاری می گذارم
...
1. تو می دانی که جز تو کس ندارم
بدین امید روزی می گذارم
...
1. ز هجر روی تو یارا به کام اغیارم
روا مدار که از دیده خون دل بارم
...
1. در حسرت روی آن نگارم
خون جگر از دو دیده بارم
...
1. من به لطفت امید می دارم
مگر از غم کنی سبکبارم
...
1. از شب هجر تو ای دوست شکایت دارم
آرزوی رخ زیبات به غایت دارم
...
1. دلبرا آرزوی دیدن رویت دارم
روز و شب فکر هوای سر کویت دارم
...
1. نگاری چابک و دلبند دارم
دل و جان در غمش در بند دارم
...
1. دلا من آرزوی یار دارم
هوای کوی آن دلدار دارم
...
1. امشب سر وصل یار دارم
کز هجر دلی فگار دارم
...