مدّتی تا ز غمت گرد جهان از جهان ملک خاتون غزل 943
1. مدّتی تا ز غمت گرد جهان می گردم
عاشقم گرد در لاله رخان می گردم
...
1. مدّتی تا ز غمت گرد جهان می گردم
عاشقم گرد در لاله رخان می گردم
...
1. هیچ دانی که جهان در سر و کارت کردم
جان اگر در سر و کارت نکنم نامردم
...
1. مهر روی خوب در جان باشدم
واشتیاق روی جانان باشدم
...
1. از سر سوز جگر بر در آن یار شدم
با دلی پر ز غم و دیده ی خونبار شدم
...
1. دلم همچون سر زلفست در هم
که در عالم ندارم هیچ همدم
...
1. به جان رسید مرا جان نازنین از غم
بگو چه چاره کنم در فراق آن همدم
...
1. خیالش دوش ناگه در ربودم
بهشت روی آن مهوش نمودم
...
1. دو زلف سرکشش پرتاب دیدم
دو طاق ابرویش محراب دیدم
...
1. از آن زمان که من آن روی چون قمر دیدم
دل ضعیف خود از عشق بی خبر دیدم
...
1. دوش رویش به خواب می دیدم
روشنش همچو آب می دیدم
...
1. بیمست که از دست تو فریاد برآرم
یا روی ز جور تو به ملکی دگر آرم
...