بیا که در دو جهان غیر از جهان ملک خاتون غزل 800
1. بیا که در دو جهان غیر تو ندارم کس
دل حزین مرا بی تو از دو عالم بس
1. بیا که در دو جهان غیر تو ندارم کس
دل حزین مرا بی تو از دو عالم بس
1. نمی باید مرا منّت ز هرکس
که روزی ده تویی در عالم و بس
1. چون من ندارم جز تو کس جز تو ندارم هیچکس
فریاد خوانم بر درت آخر به فریادم برس
1. صبا برو ز بر من مقام یار بپرس
به لطف مسکن و مأوای آن نگار بپرس
1. آن چنانم زغم عشق تو حیران که مپرس
واله و شیفته و خسته ی هجران که مپرس
1. دلبرا ترک جفا کن ز من زار بترس
زینهار از تف آه من غمخوار بترس
1. جانا به جان تو که به فریاد ما برس
وز آه سوزناک جگر خستگان بترس
1. ای دل خسته برو بر در آن یار مترس
ور چو خاک رهت آن دوست کند خوار مترس
1. ما در میان عاشقان عشق خدا داریم و بس
آن دل نباشد کاو بود خالی ز یادش یک نفس
1. ما را بجز خیال تو کس نیست هم نفس
بی تو نمی توان که برآریم یک نفس
1. ای مرا خیل خیالت هم نفس
جز خیالت خود نمی خواهیم کس
1. اگر به خلق نماید رخ جهان آراش
هزار جان گرامی کنند اندر پاش