کیست به عالم مرا غیر از جهان ملک خاتون غزل 776
1. کیست به عالم مرا غیر غمت دستگیر
ای بت نامهربان هان ز غمم دستگیر
1. کیست به عالم مرا غیر غمت دستگیر
ای بت نامهربان هان ز غمم دستگیر
1. دلم از درد فراق تو به جان آمد باز
جانم از شوق وصالت به فغان آمد باز
1. آخر نظری کن به من ای سرو روان باز
هر چند که آید همه از سرو روان ناز
1. هست چون زلف بتانم هوس عمر دراز
تا دمی درد دل خویش بگویم به تو باز
1. سروی به خون دیده بپروردمش به ناز
برداشت از سر من بیچاره سایه باز
1. ای که دل برده ای ز دستم باز
به چه از ما نظر گرفتی باز
1. صبا با گل بگو از من دگر باز
به بستان آمدی با برگ و با ساز
1. به یاد آمدم آن جوانی و ناز
که کردیم با دلبران طناز
1. در بوستان حسن بگفتم به سرو ناز
پیش قدش تو بیش به بالای خود مناز
1. ای تو چون محمود و من در بندگی همچون ایاز
بی نیاز از خلق و خلقی را به دیدارت نیاز
1. صبا مرا به جهان نیست جز تو محرم راز
مرا به روی نگارین خویش هست نیاز
1. سرو نازی سرو نازی سرو ناز
هست ما را بر قد سروت نیاز