1 مرا خیال تو تا در ضمیر خواهد بود گمان مبر که ز عشقم گزیر خواهد بود
2 هوای مهر دل من ز جان و دل شب و روز مدام در پی ماه منیر خواهد بود
3 من از جفای تو روی از درت نگردانم که هر چه دوست کند دلپذیر خواهد بود
4 مرا به ماه و ستاره نظر کجا باشد چو در خیال من آن بی نظیر خواهد بود
1 گر کسی را درد بی درمان بود از لبت درمان او آسان بود
2 قطره ای زان چشمه ام بر لب چکان اعتمادی نیست تا بر جان بود
3 دیده جان بربدوزم از رخت گر جهانی سر به سر پیکان بود
4 تو همه جانی که دل بردی ز ما با تو ما را چون سخن در جان بود
1 بی رخت دیده کی جهان بیند یا به جای تو غیر بگزیند
2 دل من شد به خار هجر تو ریش گل ز باغ وصال کی چیند
3 چونکه با زلف و خالت انس گرفت جای دیگر چگونه بنشیند
4 گر خرامی به باغ سرو روان درد از آن قامت تو برچیند
1 پیش او گر همه جانند به جانان نرسند گر همه مایه ی دردند به درمان نرسند
2 همه سرها به غم عشق تو سرگردانند شد یقینم که ز وصل تو به درمان نرسند
3 ای بسا جان گرامین که به عید رخ تو سر همه کرده فدا لیک به قربان نرسند
4 دولت وصل و شب هجر تو مشکل کاریست ترک جان کن که به مقصود دل آسان نرسند
1 تا دلم را کرده ای مأوای خود من ندارم در غمت پروای خود
2 منّتی باشد به عید روی تو گر کنی قربان مرا در پای خود
3 چشم ما بین تا به خود عاشق شوی سرو جانم بر قد و بالای خود
4 چشم و روی و زلف و خال و رنگ و بوی خوب داری هر یکی بر جای خود
1 ز ابر بر رخ ماهم نقاب خوش نبود ز دیده بر رخ جانم شراب خوش نبود
2 تو تا به چند جگر خوردنت بود عادت مخور که از جگر ما کباب خوش نبود
3 مپوش روی چو خورشید خویشتن به نقاب که با رخ چو خورت ماهتاب خوش نبود
4 رخت گلست و خوی عارض تو همچو گلاب به روی چون گل تو جز گلاب خوش نبود
1 با من خسته دلبرم غیر جفا نمیکند کام دل حزین من دوست روا نمیکند
2 چونکه دلم به درد او هست حزین و مبتلا درد مرا ز لب چرا دوست دوا نمیکند
3 گفته بُد او وفا کنم ور نکند عجب مدار عمر منست از آن سبب عمر وفا نمیکند
4 این همه جور و درد دل کز غم اوست بر دلم با همه غم ز دامنش دست رها نمیکند
1 دل ما بردی و یکدم طرف مات نبود گرچه ای سرو بجز دیده ی ما جات نبود
2 مهر روی تو نکردیم بجز جان جایش مهر ما یک سر مو در دل خارات نبود
3 مدّتی بود که تا کحل بصر می جستم نیک دیدم که بجز خاک کف پات نبود
4 قامت سرو سهی در چمن جان بسیار دیده ام هیچ یکی چون قد زیبات نبود
1 نسیم باد صبا از دیار ما آمد عجب اگرنه ز پیش نگار ما آمد
2 عبیر و عنبر سارا وزید در بستان که نکهتی ز سر زلف یار ما آمد
3 خبر به بلبل شیدا ده ای نسیم صبا که وقت عشرت و باغ و بهار ما آمد
4 فغان و ناله ی شبگیر ما به روز فراق نگشت ضایع و روزی به کار ما آمد
1 مرا در عشق تو دیوانه خوانند به شمع روی تو پروانه خوانند
2 هرآن پروا که جز عشق تو باشد ز روی عقل آن پروا نه خوانند
3 ز جانم آشنا در کوی عشقش چرا آخر مرا بیگانه خوانند
4 چو غم یکدم ز ما غافل نباشد کنون با غم مرا همخانه خوانند