142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون

1 آنکس که مرا از دو جهان یار گزین بود برگشت ز عهد من و شرطش نه چنین بود

2 دل بردی و بر آتش هجرم بنشاندی امّید من و عهد تو ای دوست نه این بود

3 شادیم که جان در غم عشق تو بدادیم زآن رو که غمت در دل من نقش نگین بود

4 گفتم که شبی دست به وصلم نگرفتی گفتا چه کنم دشمن بدخو به کمین بود

1 یاری که همه میل دلش سوی وفا بود برگشت و جفا کرد و ندانم که چرا بود

2 بر حال من دلشده ی زار نبخشود این نیز هم از طالع شوریده ی ما بود

3 از هجر تو هر چند که کردیم شکایت با وصل تو گویی نفس باد صبا بود

4 آن عهد که بستی و دگر بار شکستی حقّا که نه از پیش من از پیش شما بود

1 کامم ز نوش داروی وصلت روا نبود بر درد من ز وصل تو هرگز دوا نبود

2 بر درد هرکسی ز لب تو دوا برند بر درد این غریب ستمکش چرا نبود

3 جان در وفا و مهر تو دادیم مردوار با مات جز ملامت و جور و جفا نبود

4 نام وفا نبود به عالم ستمگرا یا بود و در مزاج تو هرگز وفا نبود

1 تا چند ز هجرت دلم ای یار بنالد بی روی تو شب تا به سحر زار بنالد

2 از حسرت لعل شکرین تو چو طوطی در بند قفس گشته گرفتار بنالد

3 هر شب به سر کوی تو از درد جدایی فریادکنان از غم دلدار بنالد

4 باور نتوان داشت از او لاف محبّت گر عاشق گل در چمن از خار بنالد

1 نه دلبری که دلم زو دمی بیاساید نه همدمی که به دردم دمی به کار آید

2 نه دوستی که بپرسد ز حال زارم را نه محرمی که بگویم چنانچه می باید

3 به غیر مردم چشمم که در غم هجران به زجر خون دلم را ز دیده پالاید

4 بگو که با که توان گفت حال زارم را به غیر باد که از کوی دوست می آید

1 دلبران را وفا نمی باشد لطفشان جز جفا نمی باشد

2 مهربانی و بنده پروردن بینشان گوییا نمی باشد

3 همچو سرو سهی چرا میلش دمکی سوی ما نمی باشد

4 از لب لعل آن نگار شبی کام جانم روا نمی باشد

1 دلبرا مسکین دل من در غمت دیوانه شد با غم هجران رویت روز و شب همخانه شد

2 در کنار ما نمی آید شبی سرو قدت لاجرم در بحر غم جویای آن دردانه شد

3 آشنایی بود ما را در ازل با عشق تو از چه رو با من چنان آن بی وفا بیگانه شد

4 بود ما را پیش از این در تن دلی محزون تنگ واین زمان عمریست کان هم در پی جانانه شد

1 بیشتر خلق جهان در پی جاه و درمند ز وفا دور و جفاجوی و نه اهل کرمند

2 روزگاریست پرآشوب که از خلق جهان حذر اولیست که یاران وفادار کمند

3 وحشتی از همه دارند ندانم که چرا همچو آهوی چرا گشته ز مردم برمند

4 بهر یک نان که مبادا به جهانش سفله هست امکان که تهیگاه هم از هم بدرند

1 عاشقان گل رخسار تو بستان طلبند وز قد سرو وشت شیوه و دستان طلبند

2 همچو پروانه سرگشته دل خلق جهان بر فروغ رخ تو راه شبستان طلبند

3 بلبلان را همه فریاد و فغان دانی چیست عاشقانند و به بستان گل بستان طلبند

4 در فراق رخ تو ناله برآورد هزار ناله و سوز سحرگاه ز دستان طلبند

1 چون عارض دلجوی بتم ماه نباشد ور ماه بود ساکن خرگاه نباشد

2 از آه دل سوخته ی ما حذری کن کان دم زنم آهی که کس آگاه نباشد

3 روی از من بیچاره بپوشید به تندی بر آینه تندی بجز از آه نباشد

4 تا چند زنم حلقه صفت سر به در یار گویند برو در حرمت راه نباشد

آثار جهان ملک خاتون

142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی