142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون

1 هجر رویت آب چشم ما به دریا می‌برد بوی زلفت صبحدم بادی به هرجا می‌برد

2 وعده وصلم دهد چشمت به ابرو هر شبی باز می‌بینم که همچون زلف در پا می‌برد

3 نقطهٔ خال سیاهت را ببین بر گرد لب آمد و زلف تو را هردم به سودا می‌برد

4 چشم مست فتنه‌انگیزت به سحر غمزه‌ها از همه خلق جهان دل‌ها به یغما می‌برد

1 دردم نهاد بر دل و درمان نمی‌رسد واین روزگار تلخ به پایان نمی‌رسد

2 موری ضعیفم و شده‌ام پایمال هجر حالم مگر به گوش سلیمان نمی‌رسد

3 هر روز چرخ درد به دردم فزود و آه کاین آه سوزناک به کیوان نمی‌رسد

4 دل خود ز دست هجر عزیزان فگار بود وین نیش بین که جز به رگ جان نمی‌رسد

1 گرچه بیداد جفای تو به غایت باشد حاش لله که مرا از تو شکایت باشد

2 دل تو میل وفای من سرگشته نکرد از دل ای دوست به دل گرچه سرایت باشد

3 از جهان کام دل آن روز بود حاصل من که تو را با من دلخسته عنایت باشد

4 گر نماند اثری از من بیچاره هنوز دل من بر سر پیمان و وفایت باشد

1 گل رفت حالی از چمن تا خود به بستان کی رسد وز شوق رویش ناله و زاری به دستان کی رسد

2 گفتم به باد صبحدم بشتاب در رفتن ولی افتان و خیزان می رود او نزد جانان کی رسد

3 چون نزد جانان می روی بعد از سلام از من بگوی دردی که من دارم ز تو آخر به پایان کی رسد

4 چون عمر کوتاهست شب، چون زلف او هجران دراز این قصه ی پر درد من هرگز به پایان کی رسد

1 دارم امید وصل و به جایی نمی‌رسد واین درد بی‌دوا به دوایی نمی‌رسد

2 از پای‌بوس وصل تو دوریم چاره نیست ما را که دست جز به دعایی نمی‌رسد

3 قدّش بلای ما و ز بالاش بر دلم یک دم نمی‌رود که بلایی نمی‌رسد

4 هر شب ز شوق همچو جرس ناله می‌کنم وز خیل دوست بانگ درایی نمی‌رسد

1 مرا در هجر تو کی خواب باشد چو بحر عشق بی پایاب باشد

2 ببخشا بر دل آنکس که بی تو در آب چشم خود غرقاب باشد

3 به روی چون زرم از درد هجران نگارا اشک چون سیماب باشد

4 سجود قبله ی روی تو اولیست هرآن کش ابرویت محراب باشد

1 در جهان ما دلبری خواهیم کرد وز جهانی دلبری خواهیم کرد

2 پای دل در بند غم خواهیم داد ما نه کاری سرسری خواهیم کرد

3 گرچه چون مور ضعیفم ناتوان با پلنگان همسری خواهیم کرد

4 چون ندارم بی وصالت خواب و خور با خیالت داوری خواهیم کرد

1 مبا دردی که درمانش نباشد فراقی را که پایانش نباشد

2 حرامش باد آن دل ای دلارام اگر عشق تو در جانش نباشد

3 مرو در راه عشقی ای دل ریش که آن حدّ بیابانش نباشد

4 سری کاو از غم تو پر ز سوداست یقین دانی که سامانش نباشد

1 تا به کی در دل من درد تو پنهان باشد تا کیم آتش سودای تو در جان باشد

2 درد ما به نکند هیچ مداوای طبیب زآنکه او را لب جان بخش تو درمان باشد

3 مشکل اینست که بی روی تو نتوانم زیست چاره ی درد دلم پیش تو آسان باشد

4 من بیچاره ندارم به جهان جز تو کسی لیک چون بنده تو را بنده فراوان باشد

1 به دردت داروی دردم نباشد ز دردت جز رخی زردم نباشد

2 ز روی لطف خود دریاب ما را که گر جویی دگر گردم نباشد

3 به میدان وفا و عشق بازی کسی دیگر هماوردم نباشد

4 فراق روی تو ای نور دیده به جان تو که در خوردم نباشد

آثار جهان ملک خاتون

142 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جهان ملک خاتون شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی