دُرد دردت تا به کی نوشیم از جهان ملک خاتون غزل 37
1. دُرد دردت تا به کی نوشیم ما
سرّ عشقت تا به کی پوشیم ما
...
1. دُرد دردت تا به کی نوشیم ما
سرّ عشقت تا به کی پوشیم ما
...
1. تا تو از لب کرده ای درمان ما
آتشی افکنده ای در جان ما
...
1. دردمندم از لب لعلت بده درمان ما
کز رخ چون خورفکندی آتشی در جان ما
...
1. آه و صد آه از جفای چرخ بی سامان ما
دل پر از دردست از او، او کی کند درمان ما
...
1. آتشی از رخ چرا افکنده ای در جان ما
همچو زلفت ای صنم بشکسته ای پیمان ما
...
1. درون دیده نشستی و دل شدت ماوا
نظر چرا نکنی دلبرا ز مهر به ما
...
1. صبا چه گفت ز دلدار خشم رفتهٔ ما
کجا مقام گرفت آن مه دوهفتهٔ ما
...
1. جز شب وصل تو جانا که کند چارهٔ ما
خود نگویی چه کند خستهٔ بیچارهٔ ما
...
1. عشقبازیست کنون با رخ تو پیشهٔ ما
از سر لطف نگارا بکن اندیشهٔ ما
...
1. دلبر سنگ دل شوخ جفاپیشهٔ ما
نگذرد بر دل سنگین تو اندیشهٔ ما
...
1. افتاده در دلم ز دو زلف تو تابها
زان هر شبم ز غصّه پریشانست خوابها
...
1. صبر می باید دلا در کارها
با تو گفتم این حکایت بارها
...