1 اگر دمی ز تو بویی به من رساند باد هزار جان و جهانم فدای آن دم باد
2 تویی که یاد من خسته سالها نکنی منم که با غم رویت نشسته ام دلشاد
3 چه شد چرا چه سبب حال من نمی پرسی که هر دمم به فلک می رسد ز غم فریاد
4 من از ملامت دشمن به عشق نگریزم بیا که دل به تو دادیم و هرچه باداباد
1 کسی که تخم غمت در میان جان کارد روا بود که جهان را ز یاد بگذارد
2 مکن ستم تو از این بیش نور دیده ی من که دیده ام ز فراق رخ تو خون بارد
3 طریق دلبر من دلبریست باکی نیست ولی چو برد دلم را بگو نگه دارد
4 دلم ببرد و به غم داد و قصد دینم کرد به غیر دلبر عیار من که آن دارد
1 دلبر دلم ببرد و غم حال ما نداشت وز جور شحنه ای چو غمش بر دلم گماشت
2 بگزید دلبری و بپیچید سر ز ما شرم و حیا ز روی من خسته دل نداشت
3 نقّاش روزگار همه صورت رخت گویی درون دیده ی مهجور ما نگاشت
4 در باغ چون رخ تو بگو کی گلی شکفت با قدّ تو کدام سهی سرو سرفراشت
1 مرا درعشق تو خواب و خوری نیست بجز تو در جهانم دلبری نیست
2 تو را بر جای من باشد بسی کس مرا بر جایت ای جان دلبری نیست
3 اگرچه سرکشی چون سرو از ما مرا در پای تو غیر سری نیست
4 نمی دانم بجز کوی تو راهی بجز درگاه تو ما را دری نیست
1 همه کامیت از عالم روا باد همه بر مسند شاهیت جا باد
2 هرآن کامی که خواهی از جهان تو امیدت بر مراد دل روا باد
3 هرآنچ از عمر ایشان می شود کم به عمر دولت سلطان بقا باد
4 بدت هرگز مباد از چشم ایام به نیکی در پیت دایم دعا باد
1 مرا در عشق جز درد دلی نیست چو از وصل نگارم حاصلی نیست
2 اگر پیش تو آسانست جانا مرا چون روز هجران مشکلی نیست
3 بجز مهرت نمی ورزیم کاری بجز کوی تو ما را منزلی نیست
4 مرا گویند دل دادی تو بر باد فدا بادا تو را غیر از دلی نیست
1 در عشق تو تا چند کشم بار ملامت اندیشه نداری مگر از روز قیامت
2 از کوی ملامت دل من رخت به در برد تا کرد وطن در سر کویت به سلامت
3 در بحر غم عشق تو بیچاره دلم را نه راه گریزست و نه یارای اقامت
4 چون پند رفیقان موافق نشنیدی ای دل ندهد فایده امروز ندامت
1 بگو کجا برم از دست هجر تو فریاد که کند خانه صبرم ز بیخ و از بنیاد
2 فغان و داد که پیچید دست طاقت من به جان رسید دل خسته ی من از بیداد
3 نه در زمانه وفا و نه بر سپهر امید فلک جفای تو تا کی کشم که شرمت باد
4 کسی که یک نفس از یاد تو نیاساید روا بود که تو او را گذاشتی از یاد
1 تا چند کنم جانا از دست غمت فریاد زین بیش نمی آرم من طاقت این بیداد
2 من با غم هجرانت تا کی گذرانم روز شاید که کنی یک شب از وصل خودم دلشاد
3 دیدم قد رعنایت گشتم ز میان جان من بنده آن قامت هستی تو چو سرو آزاد
4 بخرام میان باغ تا قامت تو بیند افتد ز قدم در دم هم طوبی و هم شمشاد
1 ای حریم حرم کعبه ی دلها رویت هستم آشفته به روی گل تو چون مویت
2 گر کند سجده ی تو مردم چشمم چه عجب سالها تا شده محراب دلم ابرویت
3 به جفا می نگری بر من دلداده چرا ای دل و دیده و ای دیده ی جانم سویت
4 گر خدا را بنوازیم به بوسی چه شود زآن دهان شکرستان و لب دلجویت